آقای شریعتمداری، در پایان پاسخ بلندی که به نوشتار «آقای شریعتمداری و پروژهی قومی سازی ایران» من داده اند، نوشته اند که من یک دروغگو و هوچی هستم، زیرا در نوشتارم، به این اشاره کرده ام که «هنگامی که دوسال پیش، آقای شریعتمداری پذیرفتند در کنفرانسی در هامبورگ با نام سرنوشت آذربایجان جنوبی شرکت کنند....». ایشان می نویسند: «آقای امینی با وجودی که اکراه دارم این را بگویم مجبورم شما را یک دروغگو و هوچی بنامم، زیرا تا آنجا که من می دانم چنین جلسه ای در هامبورگ نبوده و اگر هم بوده و من از آن ناآگاهم، نه از من هرگز دعوت به عمل آمده و نه من در آن شرکت داشته ام».
آقای شریعتمداری، شما، راست می گویید، این نشست در برلین بوده و نه در هامبورگ و من دوشهر آلمان را درهم آمیخته ام! اما من دروغگو و هوچی هستم و شما از چنین نشستی آگاهی ندارید و برآن نبودید که در چنین نشستی شرکت کنید؟ خواندم که نوشته اید، آشنایی دوری با من دارید. اما اگر خاطر مبارک باشد، در آن هنگام، من با شما و گروهی از دوستان تان، گفت گوهای تلفنی و پالتاکی چندنفره درباره انتخابات داشتیم. در همان هنگام بود که من در یادداشتی به شما در تاریخ یازدهم ژوئن 2009، همراه با رونوشتی به آقایان مهران براتی، امیرحسین گنج بخش و رضا سیاوشی که هم سازمان شما بودند، از شما گله کردم که چرا می خواهید درچنین نشستی شرکت کنید. اینک، رونوشت نامهی من به شما:
بیست و یکم خرداد ۱٣٨٨
دوست گرامی آقای مهندس حسن شریعتمداری:
دوروز پیش تصادفاً در تارنمای «تریبون» به آگهی سخنرانی شما زیر عنوان «فدرالیسم و گونئی آذربایجان» (فدرالیسم و آذربایجان جنوبی» که قرار است در روز 29 ژوئن در برلین برگذار شود برخوردم و به راستی می گویم که نخست گمان کردم که شاید گرفتاری بینایی پیدا کرده باشم. باور نمی کردم که پس از خطای پیشین در شرکت درآن کنفرانس کذایی دو سه ماه پیش در کنار کسانی که ایران را «به اصطلاح کشور ایران» می خوانند و جمهوری اسلامی را نشانه «فاشیسم فارس ها» قلمداد می کنند، اینک شما، یکی از دو شرکت کننده در نشستی باشید که عنوانش فدرالیسم در آذربایجان «جنوبی» (نه آذربایجان ایران، نه آذربایجان، که آذربایجان جنوبی!) است. افزون براین که سخنران دیگر در این بررسی آینده «آذربایجان جنوبی»، آقای علی رضا اردبیلی است که عنوان آخرین نوشته اش که به همراه آگهی سخنرانی شما در همان تارنما درج شده، «فاشیسم فارس سخن می گوید» می باشد. نوشته ای که شادروان پرویز ورجاوند و آقایان امیر انتظام و هرمیداس باوند و دیگر رهبران جبهه ملی (که شما در مقام دبیرکل «جمهوریخوان ملی» خودرا متحد استراتژیک ایشان می دانستید) و پاره ای پژوهشگران ایران را «نمایندگان فاشیسم و راسیسم فارس» می خواند. همین آقای اردبیلی در گفتگوی تلویزیونی با برنامه ساز و دلال سیاسی پان تورکیست آقای ابدالی، سیروس مددی را «متهم» می کند که مخالف وحدت «آذربایجان جنوبی» با جمهوری آذربایجان است! به دیگر نوشته ها و افاضات ایشان نمی پردازم. من شرکت شما را در آن کنفرانس پیشین به این حساب نوشتم که جنابعالی شاید از انگیزه برگذار کنندگان و ترکیب شرکت کنندگان آگاهی نمی داشته اید. اما اینک نمی دانم سخنرانی شما را درباره «فدرالیسم و آذربایجان جنوبی» در کنار آقای اردبیلی چگونه توجیه کنم؟
آقای شریعتمداری گرامی:
شما نیک آگاهید که واژگانی مانند آذربایجان جنوبی دارای بار تاریخی و مفهوم بسیار روشنی در گفتمان سیاسی پان تورکیست ها و جریان های هوادار جداساختن سرنوشت آذربایجان از ایران بوده و هست. نیک می دانید که این عبارت جعلی خود ناشی از یک جعل تاریخی بزرگ تر در ایجاد جمهوری آذربایجان است که گویا پاره جنوبی اش را جنایت کاران فارس قاجار (!) بر پایه پیمان گلستان و ترکمانچای با روس ها «تقسیم» کرده اند! کافی است که به نوشته های گروه هایی مانند حرکت ملی «آذربایجان جنوبی» که هخامنشیان را «سلسله سگ پروران» فارس می خواند و یا نوشته های بیش از ٥٧ گروه و تارنمای دیگر که به گسترش واپسگراترین اندیشه های برانگیزنده دشمنی و پراکندن دروغ زیر نام «آذربایجان جنوبی» می پردازند بنگرید و دریابید که این پرچم آذربایجان جنوبی را چه کسانی و با کدامین انگیزه ها برافراشته اند.
هنگامی که کسانی از میان روشنفکران «ملی» به ثمَن بخس یا چرخش قلمی، یکی از مهمترین بخش های ایران را بخش جنوبی سرزمین دیگران می سازند، با کدام استدلال و مشروعیتی می توانند به آقای احمدی نژاد خرده بگیرند که چرا درآن کنفرانس کذایی زیر نام «خلیج عربی» نشسته و بانگی برنداشته است؟ بگذریم که هزار بار عربی خواندن خلیج فارس با همه نادرستی های اهانت آمیزی که در پشت آن خفته، هرگز از حقوق ایران در این دریا نخواهد کاست و بخش هایی از آن را از ما جدا نخواهد کرد؛ اما در پشت «جنوبی» خواندن آذربایجان ما، سودای تجزیه طلبانه ای خفته است که نود سال پیشینه دارد و شست سال پیش تا مرز انجام نیز پیش رفت. نیک می دانید که هم امروز نیز از باکو و آنکارا تا لندن و واشنگتن کسانی با انگیزه های بسیار روشن و آشکار در این سُرنا می دمَند. چگونه می توان پذیرفت که انسان فرهیخته ای مانند شما از پیآمد و بهره برداری ناشی از شرکت در نشستی با چنین عنوانی و آن هم در جایگاه یکی از دو سخنران در کنار یکی از پرچمداران مبارزه با «فاشیسم فارس»، آگاه نباشد؟
من این نامه را به پاس دوستی چند ده ساله و احترامی که برای شما قائل هستم و نیز گفتگوهایی که چند ماهی است میان ما در جریان است نوشتم و امیدوارم که برمن معلوم شود که این کار را دیگران بدون پروانه شما کرده اند. امیدوارم که آگاه شوم که این حسن شریعتمداری باشنده هامبورگ، تنها شباهت اسمی با شما دارد و فرد دیگری جُز شماست. اگر چنین نباشد، دستکم امیدوارم که شما این نادرستی را درست گردانید و گفتگوی ما در همین راستای نامه خصوصی (نیمه خصوصی زیرا آقایان تقوایی، براتی، سیاوشی و گنج بخش نیز نسخه ای از آن را دریافت خواهند کرد) باقی بماند و نیازی به این نباشد که نقد علنی به کنفرانس هایی از این دست، شوربختانه نقد به شرکت شما راهم دربرداشته باشد.
دوست و دوستدار شما، محمد امینی
این رونوشت ایمیل من به شما است. این هم لینک آن زمان کنفرانس «فدرالیسم و گونئی آذربایجان» که شما را در کنار اقای اردبیلی، یکی از دوسخنران آگهی کرده اند.
www.tribun.com
شاید این تارنما اینک در دسترس نباشد. اما من کپی آگهی نامهی آن را در دست دارم. اگر هنوز هم بگویید که من دروغگو و هوچی هستم، آن را هم پخش خواهم کرد. بگذارید کار به همین جا پایان یابد. شاید همان ها که بدون پروانهی شما سند چهارسال پیش را پخش کردند، آن بار هم نام شما را بدون آگاهی خودتان در کنار اقای اردبیلی نهاده باشند. این را هم بیافزایم که ایمیل شما در پاسخ به من که به آگاهی رساندید از شرکت درآن کنفرانس سرباز زده اید، در دست است. ای کاش به جای دروغگو و هوچی خواندن من، می نوشتید که نه، آن کفنرانس در هامبورگ نبوده و در برلین بوده؛ دوسال پیش هم نبوده و چهارسال پیش بوده و شما پس از فشار گروهی از دوستان، و نامهی من، از شرکت درآن سرباز زده اید. بیش از این سخنی نیست.
محمد امینی
خرداد ۱۳٩۲
↧
یادداشت و یادآوری به اقای شریعتمداری
↧