چهار سال پيش در نوشتاری به روشنی دلائلم را توضيح دادم که چرا از نظر اينجانب فدراليسم قومی طرحی ارتجاعی برای آينده ايران است (1). و نشان دادم که نتيجه فدراليسم قومی تجزيه کشور است (2). همچنين تفاوت فدراليسم قومی و تجزيه طلبی را با فدراليسم استانی که مورد حمايتم است به تفصيل شرح داده ام (3). اما شايد ذکر چند نکته در پاسخ به کامنت های ذيل مقاله قبلی بتواند به روشن شدن بيشتر بحث کمک کند (4).
در مورد نظری که می گويد به دليل گلوباليسم ديگر اهميت دولت های ملی از بين رفته است بايد بگويم درست است که با رشد گلوباليسم دولت های ملی اهميتشان نقصان يافته و بيشتر هم نقصان خواهد يافت و واحدهای گلوبال نظير انجمن های علمی بين المللی و سازمانهای غيردولتی مشابه و يا شرکت های سهامی و امثالهم قدرتشان افزايش يافته است اما همانطور که با از بين رفتن اهميت خانواده و عشيره در قدرت سياسی، اهميت اجتماعی و اقتصادی خانواده از بين نرفت واحد کشور نيز به همينگونه است (5) و به ضرر مردم يک کشور است که به اين دليل کشور خود را از هم بپاشانند. تازه اگر دولت ملی از نظر کسانيکه اين بحث را مطرح می کنند بی اهميت است چرا خود می خواهند دولت ملی آنهم بر مبنای يک قوميت بسازند. در واقع اين اشتباه را برخی طرفداران جنبش چپ ايران نيز يکبار در دوران اتحاد شوروی مرتکب شدند و به تصور آنکه انترناسيوناليسم ديگر به دولت های ملی پايان می دهد حاضر شدند برای طرح استالين جهت تجزيه آذربايجان و کردستان فعاليت کنند (6). امروز نيز نوعی ديدگاه مدينه فاضله قومی جای آن ديدگاه مدينه فاضله کمونيستی را گرفته است (7).
تازه جدا کردن کردستان يا آذربايجان از نظر اقتصادی برای کل کشور ايران اهميتش به اندازه خوزستان نيست چرا که کردستان و آذربايجان ايران بر خلاف کردستان عراق و جمهوری آذربايجان دارای منابع نفتی نيستند. اما آنچه مهم است اين موضوع است که به رغم رشد گلوباليسم در جهان هنوز واحد کشور ادامه توان اقتصادی مردمی است که در يک سرزمين با هم زندگی کرده اند و نبايد اجازه داد که فردا مثلا خوزستان ايران را جدا کنند و حق مردم آذربايجان و کردستان و استانهای ديگر ايران را از منابع نفتی آن بخش ايران از بين ببرند. همانظور که زمان از بين رفتن قدرت سياسی خانواده و عشيره، زمين های آنها را نمی شد به بهانه از بين رفتن قدرت سياسی شان سلب مالکيت کرد.
اتفاقا دراين مورد مردم آذربايجان و کردستان ايران بيشتر مغبون می شوند يعنی همانطور که توضيح دادم دست بر قضا اين مناطق در ايران نفت خيز نيستند. به هر حال بحث بر سر اصول کار است و نه اينکه چه کسی مغبون می شود. ضمناً آنچه در اتحاد شوروی سابق روی داد جمهوری هايی بودند که از هم جدا بودند وگرنه در داخل فدراسيون روسيه هنوز هم جدايی طرح شده در منطقه چچن که نفت خيز است به جنگ و کشتار کشيده شده است. مضافا آنکه در ايران ما مناطق الحاقی نظير جمهوری های جدا شده شوروی سابق نداريم.
اما در مورد بحث ديگری که يوگسلاوی را نمونه موفقی می داند، در کل کتابی که بيش از 30 سال پيش تحت عنوان کردستان و شکل گيری دولت مرکزی در ايران (8) نوشتم، دقيقا نشان داده ام که چرا راهی نظير يوگسلاوی برای حل مسأله ملی در ايران تراژدی است. خود کشورهای تجزيه شده از يوگسلاوی نيز نه تنها هنوز پس از اينهمه سال موفق نيستند بلکه حتی نمی توان آنها را کشورهايی مستقل خواند و برای امور اوليه خود در وابستگی شديد به قدرت های مختلف جهان هستند. توصيه می کنم دوستانی که در کامنت ها تجزيه يوگسلاوی را بعنوان مدلی موفق تصور می کنند بيشتر در مورد آن کشورها بررسی کنند.
همچنين برخی دوستان نمونه کانادا را بعنوان نمونه ای موفق از فدراليسم قومی می خوانند که به آنهم بارها پاسخ داده ام. متعجب هستم که اين دوستان در کانادا زندگی می کنند و چنين برداشتی از مناطق فرانسوی زبان کُبِک دارند. اتفاقا بهترين دليل شکست فدراليسم قومی همين کشور کانادا است. و تجربه بخش فرانسوی نشين آن کشور سمبل شکست اينگونه برخورد به مسأله ملی است نه پيروزی. چرا که در کشوری پيشرفته اقليتی که فرانسوی تبار هستند يعنی از کشوری با سابقه مدرن آمده اند انقدر عقب مانده شده اند. نه تنها منطقه کُبِک بلکه حتی محله های فرانسوی در پايتخت اوتاوا در کانادا نيز به همين وضع دچارند. دانستن زبان فرانسه که در آمريکا و بسياری کشورهای ديگر سمبل پرستيژ نگريسته می شود در کانادا به چيزی تحقير آميز تبديل شده است و دليلش هم همين مناسبات بدی است که بين بحش فرانسوی زبان و بحش انگليسی زبان بوجود آمده که بارها نيز تا مرز جدايی پيش رفته است. فدراليسم آمريکا که به فدراليسم استانی مورد پيشنهاد اينجانب نزديک است بالعکس توانسته است مردمی با پيشينه های بسيار متفاوت تر را در کنار هم حفظ کند و چنين خصومت هايی را نيز دامن نزده است. تجربه کُبِک کانادا را لطفا برای ايران تجويز نکنيد که تجربه ای است بسيار ناموفق و شکست خورده.
اما وقتی از فدراليسم استانی حرف می زنيم برخی استان را با لغت اقليم که مورد استفاده دولت اقليم کردستان عراق است يکی فرض می کنند. اتفاقا درست برعکس بايد باشد. تصور اينکه مثلا کردهای استانهای آذربايجان غربی، کردستان ، کرمانشاهان و ايلامرا بايد در يک استان به اصطلاح کردی ادغام کرد بسيار غلط است و عملا به پاکسازی قومی دامن می زند. اتفاقا حتی استان اردبيل هم که به تازگی به استانهای آذربايجان اضافه شده است يا بوجود آمدن استان گلستان در جوار مازندران روش درست کار است. تعدد استانها البته در حد معقول برای عدم تمرکز و مديريت بهتر کشور مفيد است چه سيستم فدراليسم استانی باشد و جه غير فدرال. اينکه نام استانها بعضا از نام اقوام گرفته شده است اصلا بی اهميت است و نظير نام خانوادگی است که ديگر بيان حرفه اعضا خانواده نيست و يکی دکتر است اما نام خانوادگی اش آهنگران است. اينکه استانها مختلط هستند يعنی از مردم يک قوميت تشکيل نمی شوند امر خوبی است و نه بد و اين امر به رشد سکولار جامعه در دنيای گلوبال کنونی ياری می رساند. مردم را نبايد بر مبنای قوميت و مذهب و امثالهم از هم جدا کرد. ضمنا چه آنکه کسی به فدراليسم استانی معتقد باشد و چه مخالف فدراليسم باشد اهميت دفاع از تماميت ارضی ايران يکسان است. اما آيا می شود در ايران دموکراتيک گروهی تجزيه طلب باشند؟ معلوم است که می توانند. می توانند گروهی هم طرفدار استبداد باشند و بايد از آزادی آنها برای بيان نظراتشان دفاع کرد. همانطور که در آمريکا حتی طرفداران کوکلاکس کلان آزادند البته تا زمانی که دست به اسلحه نبرده اند.
برخی دوستان می پرسند که اگر زبان رسمی ايران کردی يا ترکی بود من چه احساسی داشتم. در پاسخ بايد بگويم که سالهاست در آمريکا زندگی می کنم که زبان رسمی ندارد اما زبانی که اکثريت مردم صحبت می کنند انگليسی است و برايم هيچ مسأله ای نيست. زبان برای ارتباطات است اگر کسی تجربه بدی هنگام آموزش زبانی داشته است نبايد آن را به همه مردم و متکلمان آن زبان تعميم دهد. متأسفانه بسياری از مفاد درسی و نه فقط زبان فارسی در ايران به زور تدريس می شده اند و در سيستم آموزشی ديکتاتوری بکار می رفته است و حتی اصطلاحاتی نظير "تا نباشد چوب تر ..."با قهقهه بيان می شد. با اينکه زبان مادری ام فارسی بود اما علاقه ای به کلاس فارسی در دبستان و دبيرستان نداشتم و بويژه اينکه مرتب می گفتند شعر حفظ کنيم که کسل کننده و خسته کننده بود. در نتيجه بسياری از تجربه های بد آموزشی ما ربطی به زبان مادری نداشته و به سيستم عقب مانده آموزشی کشور بر می گشت. زبان های خارجی نظير انگليسی و فرانسه را هم بد تدريس می کردند. به هر حال از موضوع بحث خارج شدم اما بسياری از ناراحتی های فردی در اين موارد بيشتر در چارچوب بحث اصلاح سيستم آموزشی در ايران قابل بحث است.
در پايان اميدوارم دوستانی که کامنت می گذارند به موضوع بحث بپردازند و از بحث های شخصی در مورد افراد حقيقی و حقوقی در ذيل اين مقاله پرهيز کنند.
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم خرداد ماه 1392
May 27, 2013
پانويس:
1. فدراليسم قومي طرحي ارتجاعي براي آينده ايران
http://www.ghandchi.com/555-FederalismeGhomi.htm
Ethnic Federalism a Reactionary Plan for Iran's Future
http://www.ghandchi.com/555-FederalismeGhomiEng.htm
2. چرا تجزيه طلبی را محکوم بايد کرد
http://www.ghandchi.com/696-Separatists.htm
3. فدراليسم استانی و روند دموکراتيزه کردن ساختار قدرت
http://www.ghandchi.com/535-FederalismeOstani.htm
4. دو کامنت در دفاع از تجزيه ايران
http://www.iranglobal.info/node/19417
5. يک ديدگاه آينده نگر
http://www.ghandchi.com/401-FuturistVision.htm
A Futurist Vision
http://www.ghandchi.com/401-FuturistVisionEng.htm
6. يادداشتی درباره طرح بحث انگيز خودمختاری کردستان
http://www.ghandchi.com/723-kurdistan-autonomy.htm
A Note about the Controversial Kurdistan Autonomy Plan
http://www.ghandchi.com/723-kurdistan-autonomy-eng.htm
7. مدينه فاضله قومی
http://www.ghandchi.com/543-MadinehFazeleh.htm
8. کردها و شکل گيري دولت مرکزي در ايران
http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm
Kurds & Formation of Central Government in Iran
http://www.ghandchi.com/700-KurdsIranEng.htm
مقاله مرتبط:
تحريم هر نشستی که تماميت ارضی ايران را تأييد نکند
http://www.ghandchi.com/771-territorial-integrity.htm