Quantcast
Channel: فرشید یاسائی
Viewing all 3526 articles
Browse latest View live

اسلام تورکی

$
0
0

اسلام ترکی (تورکی)

واقعه  ١١ سپتامبر ٢٠٠١  نظریه  فرانسیس فوکویاما نویسنده کتاب پایان تاریخ  را زیر سوال و  در مقابل اندیشه  ساموئل هانتینگنتون نویسنده کتاب برخورد تمدنها که  به  کشاکش میان جهان غرب با اسلام  پرداخته بود به واقعیت گروید. از بدو ١١ سپیتامبر کشورهای غربی نگاهی نوین به جهان اسلام داشتند و از بدو آن در صدد نزدیکی  با اسلام میانهرو برآمدند. بدین منظور  سه نوع  اسلام تجربه شده  هندی در بریتانیا، اسلام افریقایی در فرانسه و اسلام تورکی در المان  در مقابل اسلامگرایی  افراطی مورد مطالعه قرار دادند و  در نهایت با توجه عوامل جغرافیایی و امنیتی  اسلام تورکی را تقویت  ونقش آن را در منطقه برجسته  نمودند.  اوباما بعداز انتخاب خود به مقام  ریاست جمهوری امریکا اولین سفر خود را به تورکیه و آنهم بجای سفری دیپلماتیک بیشتر به بازدید از اماکن تاریخی و مذهبی آن کشور پرداخت. از این منظر اسلام تورکی در سطح جهانی اهمیت یافت.

در سطح منطقهای شورش در کشورهای عربی که   به بهار عربی شهرت یافت، الگو و نظام آینده خود را برقراری  سیستمی مشابه ساختار حکومتی تورکیه  قرار دادند.  سابقه دیرینه  همزیستی آن کشورها در دوران  امپراطوری عثمانی و در عصر جدید نیز  رویکرد شرقی حکومت فعلی تورکیه  یکی دیگر  علل این الگوبرداری بود. حزب عدالت و توسعه از بدو روی کارآمدنش  با  رویکرد شرقی خود بازار کشورهای عربی، آسیای میانه،  قفقاز و تا اندازهای  روسیه را  تصاحب کرد و از طریق بازار  نفوذ سیاسی خود را که  مایه دلگرمی کشورهای میزبان و هم مورد قبول کشورهای غربی بود بسط و توسعه داد. اردوغان مهمترین چهره دولت اسلامی تورکیه و رئیس جمهور فعلی آن کشور هر تورک را یک سفیر برای کشورش خواند. از جهت دیگر رمز موفقیت  تورکیه در منطقه  بیشتر ناشی از حساسیت کشورهای یادشده  به ایران شیعی بود،  حساسیت شدیدی  که  دشمنی با ایران به وجه مشترک  کشورهای عربی با اسرائیل درآمده  است. گرچه بحث بر سر کشورهای عربی نیست اما دلایل یادشده و بسیاری دیگر را می توان از علل اهمیت تورکیه بعنوان الگوی جهان اسلام در منطقه دانست.

در سطح داخلی مورخین تاریخ معاصر تورکیه بر این باورند که تنها  ابزار  آتاتورک برای ساختن  تورکیه نوین  دین اسلام بود تاجائیکه تمام مسلمانان تا تورک قلمداد نمود، تنها  قادر به تورک نمودن مسیحیان نشد.  نظام جمهوری را بر اساس دین بنیاد نهاد و دولتهای ماقبل ایشآن نیز از دین فاصله نگرفتند و کودتاهایی نیز که در آن کشور توسط ژنرالها بوقوع پیوست در خدمت به اسلام گرایی عمل بود. طبق آماری که در کتاب تورکهای امروز بقلم آندره مانگو یکی از کارمندان سفارت بریتانیا در آنکارا  منتشر شده در جریان دو سال زمامداری کودتاگران  مساجد آن کشور ٢٠% افزایش یافت، متون دینی در کتابهای درسی مدارس چاپ و خواندن آن  اجباری گشت. ژنرالهای کودتاچی در مقابل اندیشه چپ مذهب را مدام تقویت می کردند.  با چنین بنیانی که تنها ٢،٢ درصد بودجه آن کشور صرف آموزش میشود   آتاتورک ملت تورک را سرچشمه تمدن  دانست،  در حالیکه بیشتر متون درسی مدارس آن کشور از فرانسه به آن کشور انتقال یافته است . باید بخاطر آورد که اگرچه نوسازی تورکیه بنام آتاتورک ثبت شده اما ٢٥ سال قبل در مجلس عثمانی ، لطفی فکری  نماینده  کورد دیاربکر در مجلس آن کشور پروژه جدایی دین از سیاست،  تغییر الفبای آن کشور به لاتینی و یکسانی حقوق زن و مرد را را تقدیم مجلس نموده بود. مشابه این  پروژه را سالها بعد قاضی محمد در جریان تاسیس جمهوری کوردستان مطرح کرده بود.

برخلاف ایرانیان که  تاریخ قبل از اسلام برایشان اهمیت ویژهای دارد و بخشی از هویت خود نگاه می کنند، تاریخ ماقبل اسلام برای  تورکها اهمیتی ندارد و خمیرمایه هویت ملی  آنان  از بدو ظهور اسلام و با توسل به  دین اسلام قوام یافته است. به عبارتی دیگر اسلام برای تورکها همان اهمیت را دارد که  دین یهود برای یهودیان  دارد.  تا اواسط حکمرانی عثمانی یونانیان، مسیحیان ( ارتدوکسی ) کورد، تورکهای چادرنشین، بوسنیایی ساکنان تورکیه بودهاند.  ابزار غلبه تورکها بر این ملتها اسلام بوده است.

حزب عدالت و توسعه که اینک  زمام امور کشور را در دست دارد با ویژگیهای جامعه تورکیه همخوانی بسیاری دارد و رمز موفقیت این حزب در شناخت دقیق از لایههای جامعه آن کشوور است. سناریوی چند سال قبل اردوغان در جریان نشست داووس و همچنین ارسال کمک به غزه، گرچه به اعتبار آن کشور آسیب رساند، اما در عرصه داخلی کارایی خوبی برای ایشان بهمراه داشت.  نقش پررنگ اسلام در تصمیم گیریهای سیاسی جامعه تورکیه  بقدری پررنگ است که در انتخابات رای به احزاب اسلامی رای به هویت ملی خود تلقی میشود. اردوغان در جمع یاران خود تاکید کرده که اگر به کسی سلام و علیک گفتید  و پاسخ نگرفتید به او مرحبا بگوئید، اگر پاسخ نشنیدید بدانید که ایشآن تورک نیست. بدین معنی که واژه اسلامی سلام و علیک و مرحبا نشانه تورک بودن هست.

آشنایان به امور تورکیه  عملکرد فعلی تورکیه را نئوعثمانی می پندارند. از جهتی  ظهور حزب عدالت و توسعه  بمثابه سقوط رژیم سوسیالیستی شوروی و ظهور روسیه جدید  میباشد. در شوروی سابق به همان اندازه که  کلیساها تعطیل گشته  بودند  با فروپاشی آن کشور موج مسیحیت گرایی در آن کشور فزونی یافت و کلیساها مملو از مردم شد تا جائیکه امروزه مردم روسیه از همه کشورهای اروپایی بیشتر گرایش دینی دارند. در تورکیه نیز با خاتمه تظاهر به سیستم لائیک آن کشور مردم با بازگشت به  مساجد و زیر سایه دولت اسلامی قرار گرفتن   هویت ملی خود را باز یافتند.  زولفو لیوانلی نامزد و رقیب رجب طیب اردوغان در انتخابات شهرداری سال ١٩٩٤ استانبول که از اردوغان شکست خورد، در موج اسلامگرایی آن کشور اظهار نمود که مادربزرگ ایشان که در دوره عثمانی زیسته هیچگاه روسری به سر نداشته اما دختر یازده ساله ایشآن محجبه شده است. 

تورکها سکیولاریسم را همیشه در مقابل ایران ترویج نموده و اسلام را در مقابل اروپائیان بکار برده اند. با تما تناقضاتی که در در ساختار دموکراتیک آن کشور وجود دارد، تورکیه مسیر زیادی تا رسیدن به دموکراسی واقعی دارد و بقول آقای عبدالله اوجالان هر جامعهای  که پایه محکم فلسفی در پشت دمکراسی آن کشور نباشد، آن دموکراسی محکوم به فساد است. باید گفت دمکراسی نیم بند آن کشور نیز  از نبود مبانی فلسفی رنج میبرد.

 


موضع گیری درست در قبال کوبانی چه میتواند باشد

$
0
0
متاسفانه بعضی از دوستان انتظار دارند که همه یا در صف تورکیه و پانتورکها قرار بگیرند یا در صف چپهای سوسیالیست ایران.دلیلش هم شاید سنت دیرین احترام به عقاید و دمکراسی در بین انها است.

پانتورکیستهای تورک اسلامگرا چه در تورکیه چه در ایران ذاتا ضد آذربایجانی و چه غلط و چه درست همیشه پیرو سیاستهای کلی دولت تورکیه هستند. به همین دلیل در تمام موارد و از ان جمله مسئله کوبانی موضع پانتورکیستها درست منطبق با سیاستهای ریشه دار تورکگرایانه در تورکیه است بابک آزاد، تایماز اوروملو ، کمیته دفاع از غرب اذربایجان و غیره...

 

انچیزی که بر روی ان پا فشاری میکنند این است که ما در آذربایجان غربی خطر گروههای مسلح ترور کورد را داریم  و به همین دلیل دقیقا همان طور که تورکیه تلویحا در کنار داعش بر علیه کوبانی موضع گرفت ماهم  باید چنین کنیم. در حالی که همین دوستان در مقاله ای که در ایرانگلوبال منتشر شده بودند  از به دست گیری کرکوک به دست پیشمرگه های کرد استقبال کرده بود و ان را نتیجه سیاستهای درست تورکیه میدانستند.

http://iranglobal.info/node/36109

ریس جبهه تورکمنهای عراق با سفر به انکارا از تورکیه برای کنترل دوباره بر کرکوک و مقابله با داعش کمک خواسته بود که دولت و نخست وزیر وقت تورکیه اردوغان در جواب این درخواست از تورکمنها خواسته بود تا  حاکمیت اقلیم کردستان را قبول کرده مسائلشان را با انها حل کنند. به همین دلیل در ان زمان عین موضع گیری را میتوان از دهان پانتورکها هم مشاهده کرد که ناگهان خطر ترور را فراموش میکنند.

بابک ازاد در مقاله بالا مینویسد:

 اگر کرکوک در بخش کرد نشین قرار نمی گرفت و به تصرف داعش می آمد به احتمال زیاد نیروهای داعش دست به اعمال هولناک بر علیه ترکمنها می زدند حضور شبه نظامیان کرد در کرکوک به طور موقتی هم که باشد مانع اینکار شده است به این دلیل است که ترکیه بر عکس سال ۲۰۰۳، اینبار مانع حضور نیروهای نظامی کرد در کرکوک نشد

 

اما همین پانتورکها در کوبانی ناگهان به یاد ترور در اذربایجان غربی می افتند که برای کسانی که اخبار پانتورکها و تناقضات انها را پیگیری میکنند خنده دار و مسخره است.    

پانتورکهای ایران قصد دارند تا با از دست رفته نشان دادن اذربایجان غربی توجه افکار عمومی را از روی خود به سمت موضوعات دیگر منحرف کنند تا ضعف عمیق ایدولوژیک و بی برنامه گی خود را پنهان کنند. و اگرنه مشکلی با ترور ندارند. و حتی به جرات میتوانم بگویم اگر ترور نبود موضوع دیگری برای مطرح کردن نداشتند.

 

چپهای عجول و سطحی ایران هم سریع بدون کوچکترین اما و اگری حمایت کامل خود از رزمندگان پیشمرگه که 30 است قصدشان تجزیه ایران به روشهای مسلحانه است را سرلوحه تبلیغات خود قرار دادند. و در عین حال ادعای ایرانگرای هم دارند.

اما تمام دولتهای غربی خطری که  میتواند  با ارسال سلاحهای سنگین به گروههای کردی دامن صلح در خاورمیانه را بگیرد در نظر داشته به ان اشاره میکنند و به هیچ وجه حاضر نیستند سلاحهای سنگین در اختیارشان قرار دهند. حتی چپهای دیگر نقاط جهان هم هرگز همچو چپهای ایرانی سطحی رفتار نمیکنند . برای مثال خانم کریستینا بوچورلز نماینده صلح حزب چپ المان و نماینده مجلس دولت فدراتیو المان با در دست گرفتن پلاکاردی که در ان نوشته بود بمباران امریکا علیه مواضع داعش در کوبانی را متوقف کنید مقاله در همین مضمون در وب سایت خود منتشر کرد است. چکیده صحبتهای این خانم این بود که اگر ما چپ هستیم باید مخالف هر گونه دخالت ناتو و امریکا در عراق باشیم نه اینکه از انها برای دخالت دعوت کنیم او در ادامه مینویسد بمباران داعش به دست امریکا در هفته اول باعث کشته شدن 22 نفر غیر نظامی شده و هیچگونه نفعی در کنترل داعش نداشته است.

او ادامه میدهد که کمک دولت المان باید برای مبارزه کردها و مستقیما به خود انها داده شود نه توسط امریکا زیرا کمک امریکا به کردها باعث خواهد شد تا انها تبدیل به عروسک خیمه شب بازی دولتهای غربی شوند. بعد از این اقدام کردها صفحه های در فیسبوک بر علیه خانم کریستینا بوچرلز ساختند  که روی عکسشان ضربدر قرمز کشیده شده بود.

 

http://odatv.com/n.php?n=sosyal-medyayi-karistiran-pankart-1210141200

 

http://christinebuchholz.de/2014/10/10/solidaritaet-mit-dem-widerstand-in-kobane-nein-zum-us-bombardement/

 

 

 

مقایسه کنید چپ المان را با چپ ایران که کم مانده برای نیروهای ناتو کارت دعوت هم بفرستند.

 

حقیقت این است که اگر بخواهیم انسانی و عاقلانه فکر کنیم.نه میتوان تروریست بودن پ.ک.ک و پیشمرگه کرد را که یا عضو پ.ک.ک هستند و یا از ان منشعب شده اند و خطری که اینها میتوانند برای استقرار صلح در خاورمیانه داشته باشند را نادیده گرفت  و نه میتوان مبارزه امروز دولت مرکزی عراق ، ارتش و سپاه پاسداران ایران ، نیروهای امریکای و پیشمرگه های کرد بر علیه داعش را بی اهمیت دانست. و نه میتوان حرکت آزادی خواهی ملت کردستان را نادیده گرفت.

 

از نظر من بهترین موضع گیری انجام شده در مورد مسئله کوبانی (به گفته بعضی از دوستان از کلمه کمپانی منشعب شده است)

موضع گیری امریکای جهان خوار است. وزیر امور داخله ایلات متحده امریکا در جریان عبور غیر قانونی اعضای پ.ک.ک از مرز مکزیک به خاک امریکا اضهار نظر جالبی در مورد پ.ک.ک و کوبانی کرد که من هم دقیقا همینطور فکر میکنم. او گفت:

 

درست است که پ.ک.ک در لیست گروههای ترور امریکاست  اما به دلیل اینکه انها حافظ حکومت اقلیم کردستان هستند و در مقابل داعش مبارزه میکنند باید مورد حمایت ما قرار بگیرند.

http://www.haber7.com/amerika/haber/1209439-abdli-bakandan-ilginc-pkk-tanimlamasi

 

http://www.dailymail.co.uk/news/article-2788286/were-isis-terrorists-crossing-mexican-border-texas-week-obama-administration-denies-claim-sources-say-four-fighters-caught.html

 

در اینجا وزیر امور داخلی امریکا نه از پ.ک.ک چهره انسانی مدافع حقوق بشری ساخته است و نه تروریست بودن ان را انکار کرده و نه کمک به انها را رد کرده است. این موضعی است که ما هم باید ان را در پیش بگیریم.  

 

آذرگون 2014.17.10

نظامی کردن مغزها، بلعیدن نسل ها؟!

$
0
0
اخبار، عکس و فیلم های جنگ، روزانە در برنامە اخبار کودکان و جوانان پخش می شود، همچنین کودکان و جوانان و نوجوانان امروز از طریق انترنت و تلفن های همراە بە تمام فیلمهای منتشر شدە در یوتوب و شبکەهای اجتماعی دسترسی دارند و در صورت استفادە از آن بطور مستقیم در ارتباط با جنگ و هرآنچە در این میدانها اتفاق می افتد، قرار می گیرند. تداوم این وضعیت میل بە شرکت در جنگ را افزایش خواهد داد، همچنانکە اخبار متفاوتی صحت این ادعا را تائید می کنند.

 

ابتدا جنگ ،بعد بازسازی!  فرمولی برای همە فصول و زمانها! جنگ و بازسازی، دو بار هزینە بر میدارد و هر دو بار سود آنرا جنگ طلبان بردە وزیان مادی و معنوی آنرا مردم عادی متحمل  می شوند. آنانکە بە هر دلیلی در شیپور جنگ می دمند، باید سودی در راە اندازی آن داشتە باشند!

هرچند انسان امروز جایگاە انسانی خود را برتر از هر زمان دیگری ارزیابی می کند، با این وجود نتوانستە است جهانی عاری از جنگ بنیاد نهد. سازمان ملل متحد نیز کە برای ایجاد صلح، ثبات و امنیت جهانی تشکیل شد، بە این مهم دست نیافتە است. جلوگیری از وقوع و توقف جنگهایی کە اکنون در سە قارە جهان در جریان است، جزو وظایف این سازمان است، اما این سازمان نمی تواند و یا نمی خواهد بە انجام وظایف خود عمل کند. بعداز سپری شدن صد سال از شروع جنگ جهانی اول، جنگ و خشونت ورزی بخشی از واقعیت ملموس در حال گسترش جهان ما است.

نمی توان و نباید هویت انسان را در جنگخویی و جنگخواهی جستجو کرد، اما باید پرسید کە چرا تاریخ انسان با جنگ عجین شدە است؟ چرا انسان بخصوص در عصر ما از توان خود برای  حفظ و تثبیت صلح استفادە لازم را نمی کند؟ آیا جهان امروز نیاز بە سازمانی کاراتر و مردمی تراز سازمان ملل متحددارد، کە بە دور از دخالت دولتها و قدرتهای مالی، سیاسی و کنسرنهای نظامی و صنعتی و تجاری، عمل کند؟ در اینصورت آیا مردم جهان پاسخگوی این ضرورت خواهند بود؟ آیا کمرنگ تر شدن مسئولیت فردی و جمعی نسبت بە این جهان در برابر فردگرایی مفرط و میل بە منافع شخصی و گروهی نامتعادل، عاملی برای بی عملی عمومی در جهان شدە است و آیا این بی عملی جهانی یکی از عوامل سیستم هدایت شدە جهانی نیست؟

سازمانهای جهانی و منطقەای طرفدار صلح، علیرغم تلاش، قدرت اجرائی ندارند و بە سازمانهای خبررسانی و خیریە تبدیل شدەاند. ایدە صلح و تبلیغ آن کمترینمکان را در رسانەهای قدر قدرت جهان دارد و مردم جهان بطور مستقیم و غیر مستقیم در زیر چتر تبلیغات جنگ قرار دارند. جنگ در صدر اخبار رسانەها قرار دارد و حتا مغزکودکان و جوانان را نیز احاطە کردە است و آنها را بە دو سوی جبهە ها می كشاند. این پدیدە را در مدارس و در گفتگو با کودکان و جوانان بە وضوح می توان مشاهدە کرد. میراثی کە نسل بە نسل بە امروز رسیدە است،  میراث نسلهای آیندە نیز هست. اگر در جنگهای گذشتە دین و مذهب، نژاد، ایدئولوژی، حتا فلسفە و فرهنگ، محرکی برای شرکت در جنگها بودند، امروز در جهان دیژیتالی بسترهای بیشماری برای تقویتفرهنگ خشونت ورزیدر میان جوانان وجود دارد و آنچە در سوریە و عراق و دیگر کشورها روی می دهد، بی شباهت بە بازیهایی نیست کە در طول شب و روز بوسیلە دو انگشت سبابە فعال می شوند! آنتصاویری کە نیروهایداعش و دیگر نیروهای اسلامی از یک طرف و نیروهای درگیر با آنها از طرف دیگر در رسانەها و انترنت بە نمایش می گذارند، نوعی از آرایش برگرفتە از بازیهای کامپیوتری و فیلمهای هالیودیرا در ذهن تداعی می کنند، کە قبلا"از طریق سربازان آمریکائی و اروپائی در جنگهای عراق و افغانستان  در رسانەها انعکاس یافتە بود. کوبانی از این نظر نیز بە نمادی جهانی تبدیل شدە است.

اخبار، عکس و فیلم های جنگ، روزانە در برنامە اخبار کودکان و جوانان پخش می شود، همچنین کودکان و جوانان و نوجوانان امروز از طریق انترنت و تلفن های همراە بە تمام فیلمهای منتشر شدە در یوتوب و شبکەهای اجتماعی دسترسی دارند و در صورت استفادە از آن بطور مستقیم در ارتباط با جنگ و هرآنچە در این میدانها اتفاق می افتد، قرار می گیرند.  تداوم  این وضعیت میل بە شرکت در جنگ را افزایش خواهد داد، همچنانکە اخبار متفاوتی صحت این ادعا را تائید می کنند. جنگ در کوبانی ابعاد گستردەتریبە این فضا بخشیدە است کە باعث بسیج نیرو برای پیوستن بە هر دو سوی این جنگ شدە است.

نظامی کردن مغزها بر بستر جنگ در کوبانی ابعاد گستردەای دارد و این بدور از خواست مردم کوبانی صورت می گیرد. کوبانی می بایست نمادی از مشارکت مردم بر سرنوشت خویش باشد، کە مقاومت مردم جلوەای از آنست. جنگی کە بە این مردم تحمیل شدە است، اهداف متفاوتی را دنبال می کند و تنها محدود بە جغرافیای کوبانی نخواهد بود. آنانکە نابودی تجربە کوبانی را هدف خود قرار دادەاند،  بە گروە داعش محدود نمی شوند. حامیان شکست این تجربە در منطقە و جهان، واقف هستند کە روندی در جهان در جریان است کە تجربە کوبانی را نیز شامل می شود. دمکراسی خواهان اروپا کە باسیستم فرسودە دمکراسی/بروکراسی غرب بە مخالفت برخاستەاند، نوع دیگری از قدرت مردم را طالب هستند، کە بی شباهت بە تجربە کوبانی نیست. آیا تجربە مردمی مردم کوبانی در ادارە سرزمین خود، فراتراز این سرزمین خواهد رفت، یا جنگ عامل بازدارندە آن خواهد بود، پرسشی است کە  پاسخ آن در گرو مقاومت این مردم و مواضع کشورهای منطقە و جهان، در قبال سقوط و عدم سقوط این شهر است. شهری کە بە سنگ محک جنگ خواهی و صلح خواهی مردم جهان ما و استفادە و عدم استفادە از نیروی خود در این جهت و آن جهت، تبدیل شدە است.

ابراهیم فرشی

١٥ اکتبر ٢٠١٤

حرکت ملی آزربایجان رو در رو با وزارت اطلاعات

$
0
0

فرق پلیس امنیت ملی با پلیس مخفی

 در کشورهایی که با سیستمهای سیاسی دمکراتیک اداره می شوند برای مراقبت از امنیت ملی، ارگانهای حکومتی نظیر سیا در ایالات متحده آمریکا و انتلیجنت سرویس در انگلستان وجود دارند. این ارگانها ممکن است بر خلاف قوانین بین المللی در امور داخلی کشورهای خارجی دخالت کنند اما در داخل کشورهای خود در چارچوب قوانین عمل می نمایند و روی اعمال آنها نظارت قانونی وجود دارد. 

بطور کلی در مورد این ارگانها از اصطلاح پلیس امنیت ملی استفاده می شود. درکشورهایی که با سیستمهای سیاسی غیر دمکراتیک اداره می شوند ظاهرا برای پاسداری از امنیت ملی، ارگانهای حکومتی وجود دارند اما در عمل هدف اصلی آنها محافظت از رژیم سیاسی حاکم و قلع و قمع اپوزیسیون می باشد و برای رسیدن به این هدف از هر وسیله ای سود می برند و روی اعمال آنها نظارت قانونی وجود ندارد تنها بطور محدود چند نفر از سران رژیم می توانند کارکنان این ارگانها را مورد بازخواست قرار دهند چون روی این نهادها نظارت قانونی وجود ندارد آنها دارای قدرتی مافوق قانون می شوند و حتی دست کارکنان این ارگانها در کشتن مخالفین هم اگر لازم باشد باز گذاشته می شود. برای مثال زمانی که رژیم پهلوی در ایران سر کار بود ماموران ساواک ٩ تن از زندانیان سیاسی از جمله بیژن جزنی را از زندان اوین تحویل گرفته و در یکی از تپه های اوین آنان را به قتل رساندند. 

در رژیم جمهوری اسلامی زمانی که محمد خاتمی رئیس جمهور بود ماموران وزارت اطلاعات و امنیت، مخالفین رژیم ایران را خود سرانه به قتل می رساندند و این جنایتها به قتلهای زنجیره ای مشهورند و وزارت اطلاعات بطور رسمی با صدور بیانیه ای اعتراف کرده است که ماموران آن وزارتخانه مرتکب این جنایات شده اند. بطور کلی در مورد نهادهای امنیت ملی در کشورهای غیر دمکراتیک اصطلاح پلیس مخفی بکار می رود.

 

سابقه تاریخی پلیس مخفی در جهان

 

به نظر محققان از زمانی که در نقاط مختلف جهان، رژیمهای سیاسی برای اداره ی جوامع بوجود آمده اند به موازات آنها پلیس مخفی هم وجود داشته است. در یونان باستان، نهاد امنیتی ویژه ای که کارکنان آن اطلاعات دهندگان نامیده می شدند وجود داشت و وظیفه اصلی آنان پاسداری از رژیم سیاسی حاکم بود. آ نان افرادی را که متهم به فعالیت بر علیه امنیت ملی می شدند مورد شکنجه قرار می دادند حتی در بعضی موارد آنان را به قتل رسانده و اموالشان را مصادره می کردند علاوه بر این نوعی پلیس مخفی بری جلوگیری از شورش بردگان بوجود آمده بود ماموران این ارگان به هر کسی که مشکوک می شدند او را تحت شدیدترین شکنجه ها قرار داده حتی در کشتن متهمان دستشان باز بود. 

چه در گذشته و چه در زمان حال پلیس مخفی بخاطر اعمال جنایتکارانه اش تصویری خوفناک در افکار بین المللی پیدا کرده است خصوصا پیشرفت تکنولوژی ارتباطات باعث شده است با اطلاعات تصویری جنایات پلیس مخفی در مقیاس جهانی افشا شود به این دلیل است که قساوت و بیرحمی پلیس مخفی یکی از تم های اصلی داستان نگاری سیاسی بوده است. 

در سال ١٩٤٨ نویسنده ی انگلیسی بنام جورج اورول رمانی با نام ١٩٨٤ برشته ی تحریر در آورد در این رمان حکومتی تمام خواه بنمایش گذاشته می شود که برای کنترل افکار عمومی، پلیس اندیشه را بوجود آورده است در شکنجه گاهای پلیس اندیشه اتاقی بنام ١٠١ وجود دارد سر در آوردن از این اتاق، وحشتناکترین کابوس هر زندانی محسوب می شود برای مثال در این اتاق برای اعتراف گرفتن یا برای کشتن متهم اورا روی صندلی می بندند و یک لوله شیشه ای روی شکمش وصل می کنند و چند موش گرسنه ی صحرائی را در این لوله شیشه ای رها می کنند. موشهای گرسنه بتدریج گوشت شکم زندانی را خورده و روده ی اورا بیرون می کشند این در حالی است که زندانی بمدت طولانی باچشمان خود این اعمال وحشتناک را تماشا می کند.

 

سابقه تاریخی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران

 

بعد از برپائی رژیم جمهوری اسلامی، برای مبارزه با مخالفین سیاسی دو ارگان حکومتی زیر نظارت سپاه پاسداران و دادستانی انقلاب اسلامی بوجود آمدند اما در عمل به دلیل عدم همآهنگی و حتی در بعضی موارد وجود اختلاف در بین آندو باعث گردید در مبارزه با مخالفین سیاسی کارائی چشمگیری نداشته باشند به این دلیل لایحه تاسیس وزارت اطلاعات از طرف دولت میر حسین موسوی به مجلس برده شد اما ایده ی تاسیس وزارت اطلاعات باعث اختلاف نظر و مباحثات زیاد در درون رژیم ایران شد چون از یک طرف رژیم ایران نیازمند پلیس مخفی نیرومندی بود که بتواند موجودیت آنرا تضمین کند از طرف دیگر نگران آن بود که کنترل کافی روی آن نداشته باشد به این دلیل است که در کشورهای استبداد زده رهبران دیکتاتور برای کنترل پلیس مخفی، رهبری آن را به یکی از اقوام نزدیک یا فرد کاملا مورد اعتماد خود واگذار می کنند. 

نهایتا با صوابدید هاشمی رفسنجانی ماده ای با این مضمون که بایستی وزیر اطلاعات روحانی باشد به لایحه ی مذکور اضافه شد و مورد تصویب مجلس قرار گرفت چون در عمل برای کنترل وزارت اطلاعات تضمینات کافی بوجود آمده بود. اولا چون وزیر اطلاعات خود یک روحانی حکومتی است بعید بنظر می رسد او بر علیه روحانیونی که حاکمیت سیاسی دارند با غیر خودی ها هم پیمان شود. 

ثانیا وزیر اطلاعات نیز مانند وزرای دیگر باید از مجلس رای اعتماد بگیرد حتی اگر لازم باشد مجلس می تواند وزیری را که انتخاب شده است مورد استیضاح قرار داده و رای عدم اعتماد صادر کند و به این وسیله باعث بر کناری وی گردد. نباید فراموش کرد که نمایندگان مجلس قبل از هرچیز از طرف شورای نگهبان تائید صلاحیت شده و امکان شرکت در انتخابات را پیدا می کنند و به این وسیله شورای نگهبان افراد دلخواه ولی فقیه را برای مجلس دستچین می کند. 

شورای نگهبان ١٢ عضو دارد ٦ عضو بطور مستقیم از طرف ولی فقیه انتخاب می شوند و ٦ عضو دیگر هم توسط رئیس قوه قضائیه انتخاب و با تائید مجلس تعیین می شوند چون رئیس قوه قضائیه هم بطور مستقیم از طرف رهبر دینی انتخاب می گردد بنابراین میتوان گفت هر ١٢ عضو شورای نگهبان هم از ولی فقیه تعیین می شوند جالب اینجاست که اگر مابین شورا ی نگهبان و مجلس اختلاف جدی بوجود آ ید باید برای حل اختلاف به مجمع تشخیص نظام مراجعه کنند و همه اعضای این مجمع هم بطور مستقیم از طرف ولی فقیه تعیین می شوند. بنابراین انتخاب وزریر اطلاعات بدون رضایت ولی فقیه در عمل ممکن نیست از اینرو در عمل رئیس جمهور با صوابدید رهبر دینی وزیر اطلاعات را انتخاب کرده و برای اخذ رای اعتماد به مجلس معرفی می کند.

 

وزارت اطلاعات بر اساس ایدولوژی اسلام سیاسی بر پا شده است

 

در ١٨ آگوست سال ١٩٨٤ وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران تشکیل شد و حجت الاسلام محمدی ری شهری به ریاست آن انتخاب گردید. از بدو تاسیس وزارت اطلاعات، رسانه های گروهی که تحت کنترل رژیم بودند کوشیدند به آن جنبه الهی داده و در افکار عمومی آنرا ارگانی مقدس نشان دهند از ماموران وزارت اطلاعات بنام سربازان گمنام امام زمان یاد می شد که برای حفظ نظام جمهوری اسلامی، شبانه روز مشغول جانفشانی هستند. 

رژیم ایران ادعا می کرد حداقل ٢٠ میلیون نفر مردم همیشه در صحنه مثل ماموران اطلاعات عمل می کنند در رسانه های گروهی از مردم خواسته می شد اگر عضوی از خانواده آنان مخالف رژیم ایران عمل نماید او را مورد شناسائی ماموران رژیم قرار دهند برای متقاعد ساختن افکار عمومی از قاضی دادگاه انقلاب، آیت الله گیلانی نام برده می شد که خود حکم اعدام فرزندش را به دلیل مخالفت با رژیم ایران صادر کرده است یا در یک مثال دیگر از حجت الاسلام غلامرضا حسنی یاد می شد که موجبات دستگیری و اعدام فرزند بزرگش رشید حسنی را فراهم کرده است.

 

مدتی قبل دوستی حکایت غم انگیز مادری را برایم تعریف کرد که در تهرا ن زندگی می کرد گویا او تحت تاثیر تبلیغات رژیم ایران و بر اساس باور های دینی موجب دستگیری یگانه فرزند پسرش به دلیل فعالیتهای ضد انقلابی می شود او امیدوار بود که اینکار باعث تنبیه و اصلاح فرزندش شود اما بر خلاف تصور وی فرزند او اعدام شده و در خاوران در جای نامعلومی دفن می شود نهایتا این مادر نگون بخت به نوعی جنون مبتلا می شود او در کوچه و خیابان جلو افراد را می گرفت و گریه کنان می گفت من با دستان خودم تنها فرزندم را کشته و گم گورش کرده ام تا اینکه روزی در برابر چشمان حیرت زده ی مردم چند بار سرش را به آسفالت کوچه کوبیده و به حیات خودش خاتمه می دهد. 

غلامرضا حسنی هم در کتاب خاطرات خود نمی تواند در رابطه با اعدام فرزندش عذاب وجدانش را پنهان کند او در اینباره می نویسد که فرزند او نباید اعدام می شد چون محارب نبود او خاطر نشان می کند که چنذ بار از دادگاه انقلاب خواسته است در رابطه با اعدام فرزندش، اسناد محکمه را در اختیار او بگذارند اما دادگاه انقلاب از انجام این کار خوداری می کند. 

در سیستم قضائی ایران که بر اساس احکام دینی اداره می شود جرم بر اساس شهادت شاهدین و اعتراف متهم ثابت می شود. امروزه از نقطه نظر علم حقوق به تنهائی بر اساس هیچکدام از آنها نمی توان جرم را ثابت کرد زیرا تجربه نشان می دهد در گذشته در کشورهای غربی، کسانی براساس اعتراف یا شهادت شاهدین به ارتکاب جرائم سنگینی از قبیل تجاوز جنسی و قتل محکوم شده اند اما با گذشت زمان و با ممکن شدن مقایسه دی ان ای بیگناهی آنان ثابت شده است. 

متاسفانه وزارت اطلاعات بر اساس موازین علمی بوجود نیامده بر اساس یک فتوای مشهور آیت الله خمینی ایمان بر علم حق تقدم دارد بنابراین افرادی که کورکورانه از رژیم ایران حمایت می کنند در وزارت اطلاعات به کار گماشته می شوند و این امر باعث می شود حتی افراد سادیست که از آزار و اذیت دیگران لذت می برند به پست های کلیدی در وزارت اطلاعات دست یابند و مرتکب اعمالی از قبیل تجاوز جنسی بشوند. 

بهر حال وقتی مخالفین سیاسی دستگیر می شوند ماموران وزارت اطلاعات نقش شاکی، شاهد، بازجو و شکنجه گر را ایفا می کنند و برای گرفتن اعتراف از متهم او را مورد شکنجه قرار می دهند و وقتی در رابطه با پرونده ای شاکی، شاهد و اعتراف صریح متهم وجود دارد از نقطه نظر سیستم قضائی دینی در ایران، جرم اثبات شده به حساب می آید به این دلیل است که در بعضی از موارد غیابا یعنی بدون اینکه متهم حتی در دادگاه حضور پیدا کند برایش حکم صادر می شود در واقع می توان گفت از سال ١٩٨٤ یعنی از زمان تاسیس وزارت اطلاعات این ارگان حکومتی در اعدام وشکنجه دهها هزار زندانی سیاسی نقش مرکزی را ایفا کرده است.

 

وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی رو در روی ملل غیر فارس در ایران

 

در اصل ٢٦ قانون اساسی قید شده است که فعالیت تشکیلات سیاسی نباید ناقض استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی باشد. تشکیلات سیاسی ملل غیر فارس خواهان تقسیم قدرت سیاسی و تمرکز زدائی هستند این خواسته در تضاد با اساس جمهوری اسلامی قرار می گیرد چون در نظام جمهوری اسلامی قدرت سیاسی بطور متمرکز در دست روحانیون شیعی حکومتی قرار دارد.

 

در ایدولوژی اسلام سیاسی که مدافعان رژیم ایران، مبلغ آن هستند برجسته کردن ترک، کرد، بلوچ، عرب و ترکمن قوم پرستی شرک آلود محسوب می شود و در تضاد با برداشت ایدولوژیک آنان از مفهوم امت اسلامی قرار دارد و در عین حال وحدت ملی را دچار انشقاق می کند.

 

این عوامل باعث می شود تشکلات سیاسی ملل غیر فارس بعنوان دشمن استقلال و یکپارچگی ایران در لیست سیاه وزارت اطلاعات، مقام نخست را به خود اختصاص دهند و باید که با شدت تمام سرکوب شوند امروزه کار بجائی رسیده است که انتخاب نام ترکی برای مغازه، چاپ تقویم به زبان ترکی و بر پائی کلاس موسیقی آذربایجانی فعالیت تجزیه طلبانه و پان ترکیستی محسوب می شود و با ترتیب دهندگان آنها مانند جنایتکاران رفتار می شود اما فعالین حرکت ملی آذربایجان در شرایط بسیار دشواری قرار دارند برای مثال جوانانی چون ستار سلیمی، محمد رضا صبوحی، فرهاد محسنی، مجید خدائی و افشین عرفان خسرو شاهی توسط ماموران اطلاعات دستگیر شده و زیر شکنجه به قتل می رسند جسدهای فرهاد محسنی و محمد صبوحی به ائل گولی تبریز انداخته می شود و چنین وانمود می کنند که گو یا آنان هنگام شنا غرق شده اند البته این مثال فقط بریده ای کوتاه از یک روایت طولانی بود تو خود حدیث مفصل خوان از این مجمل. 

در حال حاضر بجز ولی فقیه و چند فرد بخصوص کسی نمی داند وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به چه میزان از بودجه کشور بهره مند می شود تعداد زندانهای مخفی که در اختیار دارد چند تاست و در کجا قرار دارند حتی کسی درباره ی تعداد دقیق کارکنان آن چیزی نمی داند.

 

وزارت اطلاعات وامنیت جمهوری اسلامی به علت دشمنی با علم شاید از نقطه نظر کیفی جزو عقب مانده ترین پلیس های مخفی جهان باشد اما در قساوت و بیرحمی مقام ممتازی را به خود اختصاص می دهد و هنوز هم بدون آنکه پاسخگوی اعمال خود باشد به جنایات خود ادامه می دهد و ما هم هنوز با چشمان گریان مشغول شمارش زخمیان و کشته هایمان هستیم.

در پایان از شما دعوت می کنم به فایل صوتی جلسه محرمانه وزارت اطلاعات که به بیرون درز کرده است گوش فرا دهید در این فایل صوتی از تلاش وزارت اطلاعات برای نفوذ در حرکت ملی آذربایجان پرده برداشته می شود.

اصفهان یا اهواز؟

$
0
0

طی چند روز گذشته  بدنبال جنایت و عمل ضد انسانی پاشیدن  اسید به صورت  زنان در اصفهان، کامنتی تحت عنوان "چرا اصفهان؟ " ( ١ )  در خصوص  اینکه چرا عوامل رژیم اصفهان را برای این عمل ننگین خود  انتخاب کردهاند در زیر نوشتهای از  آقای محمد نوریزاد  در صفحه  فیس بوک ایشان  نوشتم.  کامنت بنده  با  واکنشهای زیادی همراه  و خارج از اینکه مورد تائید دهها نفر قرار گرفت، دهها نفر نیز  محتوای کامنت  مرا مورد نقد، در برخی موارد فحاشی قرار دادند.  اهمیت این بحث در این  بود که قریب به اتفاق شرکت کنندگان در بحث از داخل ایران بودند و بسیاری هم اصفهانی  بودند.  کسانیکه مایل به  خواندن  بحثهای مربوطه باشند، میتوانید به  لینک فیسبوکی ( ٢ )  زیر  مراجعه نمایند. اینک  در سطح وسیعتری علل  قضیه اسیدپاشی در اصفهان و اینکه در زیر پوست آن شهر چه میگذرد  که بعداز ده سال از ماجرای اسید پاشی در آن شهر  مجددا اسیدپاشی  شروع شده است.  

در چند دهه گذشته و از بدو حاکمیت جمهوری اسلامی  اتفاقات وحشتناکی در ایران علیه زنان اتفاق افتاده است که  سایه سنگین آن هنوز هم  بر جامعه حس میشود.  باید بخاطر آورد ده سال  قبل ( سال ٢٠٠٤ )   همین  ماجرای اسید پاشی در شهر  اصفهان و در خیابان سجاد علیه  چهار دختر جوان  اتفاق افتاد  که گویا عاملان آن جنایت ٦ نفر بسیجی  بودند.  اینک تکرار همین جنایت  در همان شهر بعداز ده سال  بی ربط  با هم نیستند و شاید ده سال آینده به شیوه خطرناکتری وارد عمل شوند. جنایات یادشده بمهراه  جنایتهای دیگری نظیر،  خفاش شبهای  تهران، قتلهای عنکوبتی در مشهد، قتلهای سریالی کرمان، مواردی مشابه  در اراک ( قتلهای محفلی ) ، کشتار کودکان افغانی در  اسلامشهر و ...بسیاری دیگر از جمله جنایات دهشتناکی بودهاند که بازتاب گستردهای یافتهاند  و برای مدتی مورد توجه رسانهها بوده اند و  اسیدپاشی اخیر  به روی زنان همه آنها را در اذهام عموم تداعی نموده است. در واقع  پدیده  زن ستیزی و کشتار زنان منوط به حوزه مشخصی از جغرافیای ایران نیست و  در تمام نقاط ایران اتفاق می افتد.  نگاهی به صفحه تابناک اجتماعی و یا سرچ در گوگل  عمق فجایع اجتماعی را متوجه خواهیم شد که خشونت در جامعه ایران تا چه اندازه گسترده است.   مواردی که  در شهرهای مرکزی ایران به عبارتی دیگر مناطق فارس زبان اتفاق افتاده است  از جهاتی متفاوت با آنچه در مناطق دیگر اتفاق می افتد و  و پرداختن به آن از جهاتی حائز اهمیت است. مثلا  پدیده خودکشی و خود سوزی زنان  در استانهای کرماشان و ایلام در سالهای گذشته بطور وحشتناکی انجام گرفته، اما کمتر شاهد پدیده کشتن یک زن از طرف مرد بودهاست، و بیشتر این خودسوزیها نتیجه فقر، ناکامی و بلاهای دیگر اجتماعیست،  اما آنچه در تهران، مشهد، کرمان، و اصفهان اتفاق افتاده  توسط مرد و یا شبکههای سازمان یافته انجام گرفته با استفاده از حربه دینی و  در برخی موارد با همراهی حاکمیت انجام میگیرد.     

هرگاه  از اماکن  اسلامی و شیعی در ایران  سخن بمیان می آید  فورا نگاهها متوجه شهر قم میشود، اما در واقع شهر قم تنها  مرکز تجمع آخوند و فقیهان است اما  بطور مطلق  اصفهان پایگاه  اسلام شیعی در ایران است.  کارشناسان و صاحبنظران زیادی در مورد قم نوشتهاند،  کافیست از روی مطالعه  مطالب آقای مجید محمدی تحت نام "قم شهر گناه "و یا مطلب خانم کامیلیا انتخابی فرد تحت نام "قم شهر خوشگذرانی و شهوت"و یا   نوشتههای اقای مهدی خلجی تحت عنوان " قم؛ تقدس شیعی و تجدد سعودی"  آن شهر  را شناخت. اما در خصوص اصفهان کمتر منابعی از طرف کارشناسان امور اجتماعی  در دسترس است . استانی که ستون فقرات نظام محسوب میشود. شهری که از همه ویژگیهای یک شهر مدرن بهرهمنده است اما نوسازی و مدرنیزه شدن آن شهر بیشتر گرایشان دینی را تقویت کردهاست. شهری که اکثر ایرانیان از دوران کودکی آرزوی دیدنش را دارند و یا اینکه جایگاه ویژهای در اذهان عمومی دارد، اما این شهر مرزبندی شدیدی با تمام نقاط ایران دارد و نقش ارباب را بازی می کند و دیگر نقاط رعیت آن شهر بشمار می آیند. شهری  کانون تحجرات اسلامی است.  اصفهان تفاوتهایی با همسایه جنوبی خود یعنی  شیراز نیز دارد. هرگاه  نام  شیراز می آید وکیل الرعایا ( کریم خان زند )  به ذهن میخورد، اما نام  اصفهان با حکومت صفویان و رسمی کردن دین شیعی  همراه است. از سال١٣٣٢تا سال مراد ١٣٥٧ هیچ حرکت سیاسی در آن شهر شکل اتفاق نیافت.  در تاریخ بعداز انقلاب اعتراضهای شکل گرفته در این شهر عموما  جنبه مذهبی داشته  و اعتراضها در جهت  حمایت از  منتظری در مقابل خمینی  و یا در حمایت از  آیهالله جلال الدین طاهری امام جمعه سابق اصفهان  در مقابل خامنهای بوده است.  گرچه آنان برای دفاع از منتظری در مقابل خمینی قد علم کردهاند و یا به حمایت از طاهری علیه خامنهای،  اما هردو برای  بقای مذهب و حفظ آن  بوده است، دینی که حافظ ثروتهای بادآوره مردمان آن استان است. در چند سال گذشته که موضوع تقلب انتخاباتی سال ١٣٨٨ مهمترین بحث بود و  بسیاری از شهرهای ایران منجمله تهران، شیراز، کرماشان و تبریز صحنه اعتراضات بود، در اصفهان اتفاقی نیفتاد و این  هوادارن احمدی نژاد بودند  علیه فتنهگران! در اصفهان  تظاهرات کردند.  با کمی تعمق در می یابیم که  اسیدپاشیهای اخیر در اصفهان نیز  برای جلوگیری از  آسیب رسیدن به دینشان بودهاست، چون در صورت تزلزل اسلام در آنجا و پدیده آزادی زنان  تمام معادلات اقتصادی آنان  بهم میخورد. تمام اینها مرتبط با پیوند دینی آنان با قدرت و حاکمیت اسلامیست.  

قابلیتهای اقتصادی اصفهان را میتوان در بخش صنعت و توریست خلاصه کرد. اما رونق اقتصادی آن استان روندی عادی نبوده و  باتوجه به پیوندهای عمیق حاکمیت با مردمان آن شهر روند مضاعفی را طی نموده است، گرنه  جاذبههای توریستی اصفهان از جاذبه توریستی شهرهایی مثل  بندرعباس و یا آبادان بیشتر نبوده و نیست که در گذشته جزو  شهرهای توریستی محسوب میشدند. صنعت اصفهان نیز که بحث پیرامون آن است و حلقه پیوند میان حاکمیت و اصفهانیهاست  از صنعت نفت منطقه خوزستان که ٩٠% درصد انرژی ایران را تشکیل میدهد، و بودجه کل کشور را تامین میکند، بیشتر نیست. در ضمن منطقه عربستان ایران خارج از  نفت،  دارای  کشاورزی غنی، بنادر، ماهیگیری، جاذبههای  توریستی، منابع عظیم سیمان و آهن، نخلستان میباشد   که شاهرگ اقتصاد ایران بشمار می آید،  اما اصفهان کجا و اهواز کجا؟ چه عواملی دخیل است که اهواز با آنهمه غنای طبیعی از فقر بیداد میکند، اما در اصفهان از فرط ثروت نهادهای مافیایی اسیدپاش ظهور میکنند؟ نقطه مشترک هر دو شهر در آلودگی هواست، اما تفاوت در این است آلودگی هوای اهواز بخاطر استخراج نفتیست که تنها دود آن بچشم اهوازیها می رود اما آلودگی هوای اصفهان بخاطر حجم انبوه کارخانجاتی است که سود آن به جیب تک تک اصفهانیها میرسد.

اصفهان مثل تبریز هم نیست. در طول سالیان دراز سر زبانها بودهاست که تورکها اقتصادی و اقتصاددان هستند، اما اصفهانیها دست آنان را هم از پشت بستهاند و با اینهمه شم اقتصادی آذریها  با تفاوتی فاحش  عقب افتادهاند؟   آقای عبدالله رمضانزاده در روزهای واپسین مسئولیت خود در  دولت خاتمی که  سخنگوی دولت بود  گفت اگر بپنداریم که عقب ماندگی کوردستان نتیجه جنگ و ناامنیست، چرا آذربایجان شرقی در رژیم گذشته  بلحاظ توسعه اقتصادی در رتبه سوم استانهای ایران قرار داشته  و اینک در رتبه شانزدم توسعه قرار گرفتهاست، و برعکس کرمان که در رژیم سابق رتبه ١٦م را دارا بوده  اینک به رتبه سوم ارتقا یافته است اگر ریشهدر تبعیض ملی ندارد؟ این سخن مقام دولتی است.

البته در ارتباط با تفاوت فاحش میان اصفهان و کرماشآن نیازی به گفتن نیست. در کامنت "چرا اصفهان؟ " همینکه نوشتم اصفهانیها در آنتالیا هتل دارند اما کرماشانیها ندارند، یکی از کرماشانیها پاسخ داد که از سرمایه ایران،  تنها "ترامادول و خون و فساد به ما رسیدهاست، دیگه هتل منی چند؟ "سوال دیگری که به اذهان خطور میکند و در کامنت بسیاری از منتقدین بنده آمده بود و معتقد بودند پیشرفت اصفهان نه نتیجه توجه ویژه دولت به آن استان بلکه نتیجه درایت مردمان آن شهر است ، سوال اینجاست که اگر اصفهانیها مدیر و مدبر هستند، چرا همین مدیران لایق که تمام امورات اداری و مدیریتی کرماشان و خوزستان  را در اختیار دارند کمکی به حال آن شهرها  نمی نمایند؟  

واقعیت این که استقرار  ثروت کلان ایران  در اصفهان از این جهت است که نهادهای حساس  قدرت و نهادهای  تصمیم گیری  دست خود آنان است و روحانیون طراز اول نظام هم  اصفهانی هستند.  بنوعی معامله دوطرفه هست، خدمتگزاری دولت به آنان با توجه به  فارس بودن، شیعه بودن، وفادار بودن به نظام و مبانی اسلامی  آنان است آنان نیز  بخوبی میدانند که  حفظ سرمایه بدون  همسویی با دولت و  مذهب امکان پذیر نیست. و در حالیکه دولت و روحانیون بعنوان نماینده قدرت و دین از خودشان هستند چه دلیلی برای مبارزه با آن دارند؟ از نظر آنان اصفهان ـ همچون تکریت برای صدام حسین ـ    بعنوان پایگاه اصلی نظام بحساب می آید و نطفههای ناسازگار با ماهیت حکومتی را باید در ریشه خشکانید. تفاوت در منش و روش آنان با دیگر مردمان ایران در اینجا تجلی می یابد.  هنگامیکه آقای محمد نوریزاد به من نقد میگیرد که خاک اصفهان و بلوچستان و کوردستان همه یکیست و تفرقه ایجاد نکنیم، به او نوشتم خاک یکی است اما مردمان یکی نیستند. .  تورکها  گرگ را  بعنوان نماد آزادی خودشان پذیرفتهاند و و معتقدند  که گرگ آزادی را به ذلت ترجیح نداد، اما سگ برای یک لقمه نان ذلت را قبول نمود. این تشبیه تورکها در مورد اصفهانیها هم بگونهای صدق میکند.

پذیرفتن و خود را تطبیق دادن با ساختار   قدرت و دین  بدون تفکرات  مردسالارانه امکان پذیر نیست. در نتیجه زیستن با  روحیه دینی و مردسالارانه، نگاهی همچون  کالا به زن دارد.  قطور بودن این سیستم و فرهنگ  اجتماعی به جایی منجر شده که زنان ایرانی نیز بنوعی کالایی بودن خود را پذیرفهاند. در صورت عدم نیاز به این کالا و در صورتیکه کالای مورد نظر به تهدیدی علیه قدرتشان بینجامد با اسید و شیوههای مرموز سر جایشان می نشانند.  در اینجاست که درد و رنج زنان مناطق مرکزی با ملتهای غیر فارس در یک مسیر جای میگیرد و هر دو از جامعهای مردسالار رنج میبرند که  در کامنت چرا اصفهان؟ به دردی پنهان و مشترک  اشآره نمودم.

از سالها پیش به این مسئله فکر میکنم  که  چگونه  روزی بتوان  دست آخوند را از این مملکت کوتاه کرد؟ و جامعهای انسانی بنیان نهاد که شاهد اسید پاشی به روی زنان نباشیم و قتل نشوند؟  تنها نتیجهای که به آن رسیدهام این است که ایران منقرض شود. تنها  تجزیه میتواند جامعه فارس زبان ایران را دموکرات کند.  تنها در تجزیه ایران است  تغییرات بنیادی فرهنگی، اقتصادی و ساختاری بطور بنیادی در جهت استقرار دموکراسی واقعی در  ایران انجام میگیرد.  تنها در شرایطی که  جامعه فارس زبان  ایران بجای تکیه بر پول نفت مجبور باشد  از پتانسیلهای ملی خود استفاده نماید. و برای نمونه صنعت توریست خود را  رونق بخشد. صنعتی که بسیاری از کشورهای مشابه ایران را تغییر دادهاست. تنها صنعت توریسم است  که نیاز به حکم و فتوای  آخوند ندارد و بطور تدریجی  نقش روحانیون را  از رونق خواهد انداخت. اما تا زمانیکه فارسها از پول نفت مجانی عربها ، نیروی کار مفت و مجانی کوردها،  نیروی کار متخصص تورکها و  مسیر ترانزیت بلوچها بهره ببرند،  نیازی به دموکراسی ندارند؟ در نتیجه قدرت برای حفظ ثروتهای یاد شده نیاز به توجیه شرعی و فتوای روزانه دارد و این هم بازار روحانیون را همیشه گرم میگذارد، حال فرق نمیکند ساختار رژیم اسلامی باشد، پادشاهی باشد و یا جمهوری باشد. با همچون ترکیب ملی و ویژگیهایی که ایران دارد در بهروی همان پاشنه میچرخد.  

( ١ )

چرا اصفهان؟ 
اگر کسانی بخاطر داشته باشند در شش ماه گذشته همایشهای پیاپی دلواپسان مذاکرات هستهای در اصفهان برگزار می شد و اینک انتخاب  این شهر برای اسیدپاشی به زنان از طرف نیروی موتورسوار امر به معروف  امری تصادفی نیست. در واقع اگر آنکارا پایتخت کشور تورکیه است، اما استانبول نقش محوری در مناسبات سیاسی و اقتصادی آن کشور دارد. در ایران هم اگرچنانچه تهران مرکز ایران محسوب میشود اما اصفهان مرکز تصمیم گیری و تنظیم برنامههای نظام محسوب میشود. نگاهی به طیف اصولگرایان نشآن می دهد که اکثر چهرههای تندرو این طیف از مناطق مرکزی ایران و بویژه اصفهان میباشند. برعکس چهرههای طیف سبز، اغلب از آذربایجان، کوردستان و لورستان میباشد. اگر کمی بیشتر به عقب باز گردیم متوجه خواهیم شد که سازمان مجاهدین خلق ایران بیشتر از مناطق اصفهان و مرکزی ایران برخواسته بود و سازمانهای چپ از شمال و غرب ایران. به بیانی دیگر اصفهان کانون تحجر است، منطقهای که بدترین تاریخ را در زمینه باب کشی و بهایی ستیزی به ثبت رسانده است. آیهالله محمد تقی نجفی از کسانیکه بوده که در شهر اصفهان بدست خود اقدام به کشتن بابیها نمودهاست. این شهر بیشترین فواید را از اقتصاد مملکت نصیب شده است تا جائیکه بدلیل حجم زیاد کارخانجات سبک و سنگین در این استان هوای آن استان آلوده شده است. مختصرا حقوق ملتهای تحت ستم را اصفهانیها در درجه اول می بلعند. اخیرا در گزارشی که از روی گلایه اصفهانیها در سایت پیک نت منتشر شد،  نوشته شده که اصفهانیها برای رهایی از هوای آلوده به تورکیه سفر میکنند و در آنجا هوای تازه میکشند.  ملتی که تا این اندازه از امکان مالی برخوردار باشد و برای کشیدن هوای تازه به کشورهای دیگر سفر کند، اما مردمان استانهای دیگر  محروم از حقوق ابتدایی باشند، نشانه چیست؟ کسانیکه به آنتالیا سفر کرده حتما با هتلهای مجلل ٥ ستاره مواجه شده که بخاطر اینکه پاتوق اصفهانیهاست، هتل اصفهانیها نام گرفته است. البته هتلهای دیگری بنام هتل شیرازیها، قمیها و مشهدیها را مشآهده کردهام، اما تنها خبری از هتل کرماشآنی و اهوازی و زاهدانی نیست. درداخل کشور نیز اگر کسانی مسیر جاده تهران اصفهان را رفته باشند متوجه خواهند شد که میزان سیر وسفر آنان تا چه اندازه با سوقاتهای میان جادهای رنگین میشود، و مسافرین  اتوبوسهای آن مسیرها اغلب تورهای خانوادگیست، اما اگر نگاهی به اتوبوسهای مسیرهای کوردستان بنمائید متوجه خواهید شد که اتوبوسها مملو از کارگران و یا افرادی که کالای غیرمجاز نظیر آدامس و چای را برای امرار معاش برای فروش به تهران و دیگرشهرها میبرند و خطرات و تحقیرها را متحمل میشوند. بعنوان بازگشت به اصل موضوع باید گفت اسیدپاشی و افغآنی ستیزی در آن شهر نشان از نگه داشتن آن استان بعنوان شهری با همان مواصفات اسلامی و پایگاه اصلی خود نگهدارند، روشی که صدام حسین در تکریت بعنوان بازوی اصلی مردمی خود روی آن سرمایهگذاری میکرد.

( ٢ )

https://www.facebook.com/m.nourizad/posts/960247610669522?comment_id=960248980669385&notif_t=like

 http://www.didgah.net/YaddashtHaftehMatnKamel.php?id=7387

http://pz.rawa.org/55-56/55qwomen.htm

 

داعش و کردهای عراق و سوریه، متن یک مصاحبه

$
0
0

ماهنامه دیدگاه سوم: جناب دکتر گلمراد مرادی، لطف کرده و پیش از پرداختن به سوالات، به مختصر خود را معرفی کنید.

گلمراد مرادی: نخست بسیار سپاسگذارم که این امکان را به من می دهید خودم را معرفی حضور کنم و این افتخاررا داشته باشم که نظراتم را باخوانندگان محترم دیدگاه سوم درمیان بگذارم. دوم در معرفی خودم، نويسنده، مترجم و محققم، در 20 اسفند 1319 خورشيدی برابر با 11 مارس 1941 میلادی در دهكده تپه كچل ذهاب، كردستان ايران متولد شده ام. ده سال شاگرد خیاط و خياط بوده ام، هشت سال در لباس نظام گذرانده ام و دوره ابتدائي و دبيرستان را در اكابر و مدرسه شبانه طی کرده ام و بعلاوه دیپلم دبیرستان آمریکائی را آنهم شبانه اخذ کرده و دوسال کالج آمریکائی را باموفقیت به پايان برده ام. من در دانشگاه هايدلبرگ، آلمان رشته هاي علوم اقتصادی و جامعه شناسی تافوق ليسانس و دوره دكترا را درعلوم سياسي طی کرده و تز دوره پروفسوري (فقط در آلمان مرسوم است) درزمينه جنبشهاي اجتماعي- مذهبي در ايران نگاشته ام. از سال 1988 تا سال 1993 در دانشگاههاي هايدلبرگ، برمن و هامبورگ، سابقه تدريس دارم وپس ازآن دفتر مشاور خانواده وترجمه زبانهای کردی، فارسی، آلمانی و انگلیسی را اداره می کنم.
 تاكنون دركنار كار و نگارش مقالات فراوان و سخنرانی های متعدد به زبان آلماني، انگلیسی، فارسي، كردی و چندین اثر از خود نيز منتشر کرده ام، ازجمله كتابي زير عنوان؛ "جنبشهاي خلق كرد ازيورش اعراب به ايران تاجمهوري كردستان در مهاباد"به زبان آلماني، "تاريخچه و روايات عید نوروز"به فارسي و آلماني، "تجربه جنبش مهاباد"به فارسي وآلماني، "محاكمه اي مشهور (گاليله اي و گاليه)"ترجمه به فارسي، "نگاهي گذرا به تاريخ و فلسفه يارسان ( اهل حق)"به فارسي، "سندي تاريخي در رابطه با كودتاي 28 مرداد"ترجمه به فارسي،. یک رمان زیرنام "چه حقیقت تلخی"از مجموعه رمانهای کوتاه که در کانادا به زبان فارسی منتشر و در کردستان نیز توسط دوست نازنینم سید جلال صالحی به زبان کردی برگردانده شده که در کردستان انتشار یافته است، "مختصری ازتاریخ ادیان"به فارسی و کردی که دوست ارجمندم ناصر رزازی، خواننده مشهور کرد آن را بکردی برگردانده و در کردستان عراق منتشر گردیده است، "ملك جمشير و شورنگ" (رمان) و "بابای چارلي گفت"ترجمه  از آلمانی به فارسي.  لایق ذکر است که ملک جمشیر و شورنگ نیز توسط همولایتی عزیزم رحیم محمدی مقیم لوزان به کردی برگردانده شده که این دو  اثر آخری هنوز امکان انتشار نیافته اند.

سه دوره عضو هیئت دبیران انجمن قلم ایران در تبعید و یک دوره عضو جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران در تبعید بوده و هستم. از سال 1998تا کنون سخنگوی جامعه فرهنگی یارسان در خارج از کشور و همچنین از سال 2012 به این سوی بسرپرستی مرکز زاگرس برای حقوق بشرانتخاب گردیده ام.
سخنرانیهای متعدد بزبان انگلیسی در اجلاس 16 تا 25 حقوق بشر سازمان ملل در ژنو، در دفاع از حقوق اقلیتهای دینی و ملی و سخنرانی در ششمین اجلاس سازمان ملل در مورد همین اقلیتها در ایران و بویژه یارسانیان که به قول ناصر رزازی آئین اصلی ملت کرد است. علاوه بر همه وظایفی که دارم، اکنون یکی از دبیران بین المللی انجمن قلم ایران در تبعید و در زمینه حقوق بشر فعال هستم.

ماهنامه دیدگاه سوم: عراق سالیان طولانیست که در آتش می سوزد، و کردستان عراق به همراه آن. نظر شما پیرامون آنچه در یکی دو ماه اخیر در عراق رخ می دهد چیست؟

گلمراد مرادی: در مورد پرسشتان. در واقع با حمله و اشغال عراق توسط آقای بوش، رئیس جمهور وقت آمریکا، اگر چه یک دیکتاتور ناسیونالیست، مانند صدام حسین را از صحنه سیاست خارج کرد و با خواری اورا به دار آویختند، اما زمینه را برای بروز افراطی گرائی اسلامی در منطقه با کمک مالی عربستان سعودی و قطر فراهم آورد. این وضع آشفته عراق برای آمریکائیان دو حسن دارد. یکی اینکه افراطی گرائی اسلامی را در خاور میانه زنده تر می کند و ساده تر می توان رژیمهای مستبده را بیش از پیش زیر کنترل آورد و این مناطق را بهتر چاپید. دوم شمشیر دومکلاس بر روی سر ایران اسلام زده گرفته شود که اگر با آمریکا روابطش خوب نشود ماحکومت مالکی شیعی هوادار ایران را ضعیف می کنیم که افراطی گرایان سنی سر کار بیایند و دمار از روزگار شیعییان نه فقط در عراق در آورند، بلکه بسراغ ایران هم بیایند. فراموش نکنیم اگر افراطی گرایان داعش عراق را بگیرند تقویتی خواهد بود برای طالبان در افغانستان و پاکستان و القاعده. ایران اگر چه بظاهر مخالفت خودرا با داعش اعلام کرده و با آمریکا در این زمینه توافق دارد که جلو آن را بگیرد، اما هردو قلبا خوشحال اند که افراطی گرائی در منطقه بوجود آید. اگر چه اینها آخوندهای شیعه را با ارره سر می برند. اما برای آخوندهای حاکم در ایران زیاد مهم نیست سربریدن چند ملای شیعه و بجرگه امام حسین پیوستن است و با این کار مردم را ساکت می کنند! مهم تر آنست که بیش از هفتاد میلیون ایرانی را ازآمدن داعش بترسانند که مردمان ملتهای پاک  دل این سر زمین آخوند زده بوضع اسفبار کنونی راضی باشند.

اینکه با صراحت می گویم داعش حدودا هفت هزار نفری با پشتوانه عربستان سعودی و قطر و غیر مستقیم زیر نظر آمریکائیان عمل می کند، از روی هوانیست، بلکه یک واقعیت است. در جائی که ارتش مسلح و دویست هزار نفری عراق خیلی ساده دربرابر هفت هزار نفر داعش نمی خواهد مقاومت کند و شهر یک میلیونی موصل را با تمام زرادخانه نظامیش برای آنها جا می گذارد و می رود، شما خواننده محترم دیگر تا آخرش را بخوانید.

ماهنامه دیدگاه سوم: آقای بارزانی از همه پرسی و استقلال کردستان عراق سخن گفته اند. این خواست را چگونه ارزیابی می کنید؟

گلمراد مرادی: ببینید من انتظار داشتم که چنین پرشی بشود، چرا؟ زیرا خیلی ازعزیزان از من خواسته اند که در این زمینه نظرم را بگویم. بنده مسایل کردستان عراق را تاحدودی دنبال می کنم. اگر من هم رئیس اقلیم کردستان عراق می بودم، بدون شک چنین کاری رامی کردم. اگر چه با خطر چند دیکتاتور ناسیونالیست روبرو می شدم. آقای بارزانی ده سال تمام هر چه ازدستش آمد انجام داد اما حکومت شیعه آقای المالکی فقط گوش بفرمان ایران است و هیچ کاری برای یک بخش مهم از عراق که همان کردستان فدرال باشد، نکرده است. حتا جلو اجرای رفراندوم که بنا به ماده 140 قانون اساسی فدرال عراق بود، می گرفت. و در همین حمله ی داعش، ارتش عراق که یک بخش مهم از کرکوک و خانقین و جلولا را در دست داشتند، رها کردند و رفتند. اگر پیش مرگه های کرد، آنجا را هم نگرفته بودند، بدون شک این مناطق مانند شهر میلیونی موصل به دست نیروهای داعش می افتاد و این فاجعه را بزرگتر می کرد. همین دولت آقای مالکی بیش از شش ماه است که 17 درصد بودجه کردستان فدرال را که بنا به قانون عراق می باید پرداخت کند، نمی دهد و نیروهای پیشمرگه، حدودا دوماه است، که حقوق نگرفته اند. در چنین وضع اسفباری، من هیچ تعجب نمی کنم که رئیس اقلیم کردستان تمایل به استقلال نشان می دهد. من شخصا حدود یک ماه پیش نامه ای برای رئیس اقلیم کردستان آقای مسعود بارزانی نوشته ام و از تصمیم ایشان پشتیبانی کرده ام. اگر چه می دانم استقلال کردستان با آن خطرات ذکر شده، روبرو خواهد بود. این یک اخطار به ایران و ترکیه است. اگر سیستم فدرالی را به رسمیت نشناسند و قبول نداشته باشند که کشورهایشان چند ملیتی است و باید سیستمی همانند سویس، کاندا و بلژیک حاکم باشد. اگرحقوق دیگر ملیتهارا مانند اکنون نادیده بگیرند، باید درآینده چنین انتظاری را هم داشته باشند.

ماهنامه دیدگاه سوم: بر فرض که عراق کردستان عراق مستقل شود، آیا با گام بعدی یعنی استقلال کردستان ایران موافقید؛ و نظرتان پیرامون سخنان اخیر آقای مصطفی هجری در همین باره چیست؟

گلمراد مرادی: من بارها گفته ام و اکنون نیز خواهم گفت. در همه سر زمینهای چند ملیتی، من موافق سیستم فدرالی هستم و دلم می خواهد از ملیت حاکم بشنوم که حد اقل حقوق من کرد را رعایت کند. یعنی من و هزاران مانند من خوشحال می شویم اگر در بیانیه رسمی زبان و فرهنگ و ملیت من نوعی برسمیت شناخته شود و در یک کلام آورده شود که ایران کشوری کثیرالملله است و می تواند یک سیستم فدرالی در این جامعه حاکم باشد. اگر آقای مصطفا هجری و عبدالله مهتدی مطالبی گفته و اشاره به استقلال کردستان عراق بصورت مثبت کرده اند و اگر گفته اند که این اخطاری برای ایران و ترکیه است، من کاملا آنهارا درک می کنم و می فهمم، چرا؟ شما باید کرد باشید یامتعلق به اقلیتهای ملی باشید که بدانید: تحقیر شدن و شهروند درجه دوم بودن و سر زمنیت در فقر مادی و معنوی نگاه داشتن و دائم محتاج بودن و حتا استاندار و فرماندار را از اصفهان و شیراز و تهران وارد کردن چه معنی می دهد؟! من اطمینان دارم اگر ملتهای حاکم در ایران و ترکیه سیستم فدرالی را مانند کشورهای ذکر شده در پاسخ بپرسش اولتان، برسمیت بشناسند، رهبران احزاب سیاسی کردی بغیر از آن چیز دگری نمی خواهند. این نظر من است تا زمانی که نا آگاهی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی برکل خاورمیانه حاکم باشد و دیکتاتورهای ناسیونالیست حکم برانند، استقلال هر بخش از کردستان در خطر است. ما باید کاری کنیم که همه ملیتها در کنار هم با حقوق برابر بتوانند زندگی کنند. مانند سویس. من بارها گفته ام اگر با کتک بدنبال آلمانی ها یا فرانسوی ها و ایتالیائی های سویس بیافتی و بگوئید به کشور خودتان بپیوندید، آنها هرگز چنین کاری را نمی کنند. چرا؟ برای اینکه در سویس حقوق برابر دارند.

ماهنامه دیدگاه سوم: ورود آقای دکتر قاسملو به مذاکره با رژیم به قتل ایشان منجر شد. اقدام آنزمان ایشان را چگونه ارزیابی می کنید؟

گلمراد مرادی: من به مناسبت 25مین سال ترور زنده یاد دکتر قاسملو به اسلو پایتخت نروژ دعوت شده بودم و در پایان سخنرانیم جملات زیر را که در تلویزیون کرد کانال نیز پخش شد بشرح زیر آوردم:

در 25 سال گذشته در باره زنده یاد دکتر قاسملو، زندگی نامه سیاسی اش و بر خورد او در قبال حکومتهای مرکزی و نیکی ها و اشتباهات اش زیاد نوشته اند. برخی از صاحب نظران سیاسی، استادان دانشگاه، شاعران، نویسندگان مترقی و مردمی از ملت حاکم در ایران که با دکتر قاسملو از نزدیک تماس داشتند و دوست بودند، بارها بطور مکرر در محفلها و بحثهای سیاسی می گفتند که زنده یاددکتر قاسملو شایستگی ریاست جمهور ایران راداشت، اما این جانیان حاکم برمملکت اورا ترور کردند. چون می دانستند، سیاست او درست است و در یران کثیر الملله شخصیتی با تدبیرتر و آگاهتر از او در امور کشورداری وجود ندارد. برخی دیگر حتا ازملت خودمان دوستانه از دکتر قاسملو انتقاد می کردند که او نمی بایستی با این جانیان سر میز مذاکره برای کسب حقوق ملت کرد می نشست و یا زیاد با اعتماد و با مصالحه بود و دشمن از نرمی و متانت او سوء استفاده می کرد و غیره. این انتقاد ها از روی دلسوزی است، اما از سیاست واقعی بدور است.

 

حقیقت امرچه بود؟ و سیاست دکتر قاسملو چگونه بود؟ اولا دکتر قاسملو بنا به تأیید حتا نظرات مخالف، سیاست مداری بود آگاه به امور خاورمیانه و می دانست چگونه بایستی با مخالفین ودشمنان رفتارکند، گرچه هدف این دشمنان فقط ازمیان برداشتن نخبگان جامعه کردمانند خوداو وامثال بود. دوما اوبدرستی می دانست که نا آگاهی برکل خاورمیانه حاکم است و باید این ضعف از بین برود. او به یقین می دانست آنها برای گفتن، چیزی در چنته ندارند، اما آن زنده یادبرای اثبات به همه مردمان ملتهای ایران احتمالاآگاهانه این ریسک را کرد و می خواست هیچ بهانه ای به دست دشمن ندهد که به مردم بگویند: احزاب کردی نمی  خواهند، در باره حل مشکلات، با ما گفتگو و مذاکره شود. دکتر قاسملو به درستی به نکات ضعف ملیتهای اقلیت در خاورمیانه که همان ناآگاهی وتفرقه سیاسی است، پی برده بود. او یکی ازاولین رهبران احزاب سیاسی بود که به این نکات مهم وحیاتی دست یافته بود و می دانست تا ملتها حقوق و تاریخ خود را نشناسند، نمی توانند در راستای اتحاد دست به کوشش بزنند و با دل و جان برای کسب حقوق خویش متحدا مبارزه کنند. بهمین دلیل او با باور راسخ خود از پیشمرگان حزبی آغاز کرد. شاید بجرأت بتوان گفت اولین رهبر سیاسی در خاورمیانه بود که برای کادرها و پیشمرگان کلاس سیاسی بنا کرد و خواست که همه، اطلاعات اولیه را از حقوق خویش و تاریخ و سیاست یاد بگیرند و داشته باشند و بدانند چرا مبارزه باید کرد؟ و این پیشمرگان بدانند برای چه جان می بازند؟ در هر حال نظر من با زنده یاد دکتر قاسملو در مورد بحث با رژیم های حاکم تقریبا یکی است و ما می خواهیم در منطقه دمکراسی حاکم باشد و همه انسانها با حقوق برابر باهم بتوانند زندگی کنند.

 

ماهنامه دیدگاه سوم: نظرتان در باره دولت حسن روحانی و موقعیت کنونی رژیم چیست؟

گلمراد مرادی: من دریک جای دیگر هم گفته ام که جمهوری اسلامی سیاست شل کن سفت کن را بکار می گیرد. اینها نیز برای برسر قدرت ماندن، حرفه ای شده اند و می دانند چکار کنند. برای نمونه رژیمهای پیش از خاتمی با خشونت با مردم رفتار می کردند، همینکه ملاحظه کردند که جوانان دختر و پسر دارند خشمگین می شوند وهمه چیزرا ریسک می کنند و این نارضایتی جوانان به میان بسیجیها نیز سرایت کرده بود، جمهور اسلامی بوحشت افتاد. لذا مسئله خاتمی مطرح شد و اورا به وسیله ای سر کار آوردند. او  توانست با لب خند ملیح و کلاهبرداری شرعی کاری کند که جوانان تشنه آزادی را دور خود جمع کند. او با وعده دادن آزادی به جوانان توانست با رأی آنان بر سر کار آید و  یا اورا بر سر کار آوردند. او هشت سال عمر ننگین این جمهوری اسلامی را دراز تر کرد. در دوران حاکمیت آقای خاتمی دختران می توانستند یک تار موی سر خودرا از زیر روسری بیرون بیندازند و چکمه بپوشند این شد دلخوشی آنان و جوانان پسر با آستین کوتاه توی خیابان راه بروند و موسیقی تا حدی آزاد شد. همینکه دوران خاتمی بپایان رسید مجددا یک رژیم خشن تر را بر سر کار آوردند، مانند احمدی نژاد که برای جوانان محدودیتهائی بوجود آورد. او هم توانست هشت سال با سرکوب مردم را زیر یوغ نگهدارد. همه مردم سال 1388 خورشیدی را خوب بخاطر دارند که حتا خودی هارا که زمانی رئیس مجلس و نخست وزیر همین دستگاه اختناق بودند، کنار زدند. در سال 1392 آقای حسن روحانیبا وعده و عید سر خرمن و بهبود شرایط کشور و تغییر سیاست‌های اقتصادی، سیاست خارجی و فرهنگی جانشین احمدی نژاد شد. یا بدیگر سخن برای نجات اسلام در ایران او را علم کردند. قابل ذکر است که درهمان 3 ماه اول حکومتش می گویند بین 44 تا 100 نفر اعدام شدند. اکنون می بینم که تئوری بار ها بیان شده ی من، درست است. اینها با عوض کردن مهره ها، فقط می خواهند عمر جمهوری اسلامی را دراز تر کنند. به این امید واهی که مردم را عادت دهند و اسلام شیعه را در ایران بیشتر جا بیاندازند. این حضرات فارغ از آن اند که جهان ارتباطات عوض شده و ما دیگر در زمان پیامبر اسلام نیستیم. می شود موقتا سر مردم شیره مالید، اما باران اطلاعات دقیق از و ضع جهان این شیره را خیلی زود می شوید و آقای روحانی و امثال نیز نمی توانند زیاد کمکی به نحات اسلام شیعه در ایران بکنند. موقعیت رژیم بنظر من وخیم است و احتمالا اگر وضع بدین منوال پیش برود. بعد از مرگ خامنه ای دیگر این رژیم نمی تواند دوام بیاورد. همه مخالفین، این آرزو را دارند.  سپاسگذارم

هایدلبرگ، آلمان فدرال 22. 10. 2014                                                      دکتر گلمراد مرادی

dr.g.moradi41@gmail.com

محمد امین رسول زاده یکی از فعالین پانتورکیست آذربایجان شمالی

$
0
0
محمد امین رسول زاده به عنوان یکی از فعالین پانتورکیست آذربایجان شمالی در استانبول از نظرات ضیا گوک آلپ دفاع و دنباله روی کرد. رسولزاده تئوریسین و نظریه پرداز پانتورکیستها نبود و تنها افکار پانتورکیستها، مخصوصا افکار ضیا را تبلیغ میکرد و مقالات و نشریات پانتورکیستی را به رهبران حزب مساوات به باکو ارسال میکرد. او بدین گونه حزب مساوات را با پانتورکیسم آشنا نموده و ایدئولوژی پانتورکیستم را به حزب مساوات غالب نمود.
حزب مساوات در سال 1911 توسط تقی نقی زاده، محمد علی رسول زاده پسرعموی محمد امین رسول زاده و عباس کاظم زاده درباکو تشکیل شد.  نخستین بیانیه هشت ماده ای حزب مساوات ماهیت اسلامی داشت و هدف از تاسیس حزب، دفاع از موجودیت کلیه مسلمانان و کمک برای استقلال مسلمان از تجاوزات استعمار، مقابله با توسعه طلبی های روسها در مناطق ایران، افغانستان، عثمانی و آسیای مرکزی بود. محمد امین رسول زاده هر چند قبلا در کنار بلشویکهای حزب سوسیال دموکرات روسیه فعالیت میکرد با بنیانگذاران فرقه مساوات که علیه تزار نیکلای دوم مبارزه میکردند، دوستی قبلی داشت.  به همین جهت از همان ابتدای تاسیس حزب، محمد امین رسول زاده از استانبول با فرستادن نامه، مقاله و نشریات پانتورکیستی، حزب مساوات را بسوی اهداف و  آرمانهای خود سوق داد. در نتیجه تلاشهای او لغت "ملت"جایگزین لغت "امت"در حزب مساوات شد و پانتورکیسم را با پان اسلامیسم ادغام نمود.  محمد امین رسول زاده یکی از اولین و فعالترین پانتورکیستهای آذربایجان شمالی بود و در دوران حیات خود، در تبلیغ و گسترش ایده های پانتورکیستی در آذربایجان شمالی نقش مهمی داشت.  او علاوه بر روزنامه نگاری، کتابهایی هم منتشر کرد.  رسول زاده برای تحقق اهداف سیاسی خود تشکلها و گروههای زیادی را سازمان داد و بلاخره در سال 1918 در تشکیل دولت و کشور مستقل آذربایجان شمالی نقش داشت.

 

محمد امین رسول زاده در افکار و اعمال خود دچار اشتباهات و انحرافات بزرگی شد که پانتورکیستها برای پرده پوشی و مخفی نگه داشتن اشتباهات او میکوشند.  اشتباهات رسول زاده انکار ناپذیر بوده و غیرقابل چشم پوشی هستند ولی نمی توان خدمات او به استقلال و تشکیل جمهوری آذربایجان شمالی را انکار کرد.  در سالهای اخیر، پانتورکیستهای آذربایجان جنوبی تصویری پیامبر گونه از محمد امین رسول زاده ارائه داده اند. آنها رسول زاده را در هاله ای از تقدس قرار داده اند و او را به پیامبر و یدر روحانی آذربایجان جنوبی تبدیل کرده و به پرستش او پرداخته اند.  از اینرو در اینجا اندکی به زندگی و فعالیتهای رسول زاده اشاره میشود تا جایگاه یا عدم جایگاه واقعی او در مبارزه مردم آذربایجان جنوبی بیشتر مشخص شود.

 

رسول زاده در 31 ژانویه 1884 در روستای نوخانی در حوالی باکو در خانواده ای روحانی متولد شد. او در سن هفده  سالگی یعنی در دوران تحصیل در باکو با افکار ناسیونالیستی پای به میدان مبارزه و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی گذاشت. اندکی بعد او با کمونیستها و بلشویکهای مشهور روسیه همکاری فعالانه ای داشت و سازمان "همت"شاخه قفقاز حزب سوسیال دموکرات روسیه را ایجاد کردند.  رسول زاده از رفقای نزدیک استالین، نریمان نریمانف و عزیز بکف چاپارادزه بود و سه بار جان استالین را از مرگ نجات داد.(87)  با شکست جنبش کارگری رسول زاده و تعدادی دیگر از رهبران همت از سوسیال دموکراسی جدا شدند. محمد امین رسول زاده در سال 1906 در سن 24 سالگی به ایران گریخت و به مشروطه خواهان پیوست.  رسول زاده به همکاری نزدیک با حیدر عمو اوغلی و همچنین با رجال و عوامل فراماسونری و وابستگان انگیس نظیر سید حسن تقی زاده، حسین قلی خان نواب، سلیمان میزا اسکندری و سید محمد رضا مساوات پرداخت.  این جماعت همگی ضد روسیه بوده و بخاطر اشتراک نظر و عمل مشترکا حزب عامیون (دموکرات) را بنیاد گذاشتند و روزنامه حزبی "ایران نو"را منتشر نمودند.  رسول زاده یکی از گردانندگان روزنامه و بعنوان اندیشه پرداز، سردبیری"ایران نو"را بعهده داشت.  او توسط "روزنامه ایران نو"، نهضت ناسیونالیسی و ایرانیگری را شکل داده و تاثیر عمده ای بر تحولات سیاسی ایران بر جای گذاشت.  او  مشی پان ایرانیستی و گرایش سوسیال دموکراتیک حزب عامیون را رهبری  کرد و نام و نشانی مهم و درخوری در تاریخ معاصر ایران دارد. روزنامه "ایران نو"ناسیونالیسم فارس را نمایندگی و تبلیغ میکرد و در هر شماره نشریه مباحثات و مقالات ادامه داری بنام "گفتار پارسی"درج میشد. این مباحثات راهگشای ناسیونالیستهای فارس بخصوص کسانی شد که خواهان پیراستن زبان فارسی از لغات عربی بودند.(88)

 

افراد و نخبگان سر سپرده ای مثل حکیمی، محمد علی فروغی و منصور که ایدئولوژی شاهنشاهی را انسجام بخشیدند، محصول فعالیتهای حزب عامیون (دموکرات) ایران و روزنامه "ایران نو"ارگان رسمی حزب بودند.  دوستان رسول زاده مانند محمد علی فروغی دنباله رو سیاستهای انگلستان بودند و در دوره عروج رضاخان جزء تئوریسینهای رژیم شاهنشاهی شدند.  رسول زاده بمدت سه سال برای شکل گیری یک دولت متمرکز در "ایران"، انسجام و تقویت ناسیونالیسم فارس تلاش و خدمات ارزنده ای نمود.  در ادبیات پانتورکیستها نه تنها به این بخش از فعالیتهای رسول زاده هرگز اشاره نمیشود بلکه چنین وانمود میکنند که رسول زاده از دید پان ایرانیستها از منفورترین تورکهای آذربایجان است (89)

 

درجریان مداخله و اولتیماتوم روسیه به "ایران"و حرکت نیروهای روس به تهران در سال 1911، روزنامه "ایران نو"بسته شد و رسول زاده برای حفظ جان خود از تعرض نیروهای روسی به استانبول رفت.  پان ایرانیستها رفتن رسول زاده از ایران را یکی از لطمات و ضایعاتی میدانند که به انقلاب مشروطه ایران وارد آمد.(90)  محمد امین رسول زاده در استانبول به محفل پانتورکیستی "تورک اجاقی"یعنی کانون تورک ملحق شد.  در همان اثنا اسماعیل گاسپارلی یکی از مسئولان و صاحبنظران "تورک اجاقی"بود. از نظر اسماعیل گاسپارلی محور اتحاد و همبستگی ملی تورکها عنصر نژادی است.  علی حسین زاده یکی دیگر از رهبران "تورک اجاقی"به عنصر "خون و نژاد"، "دین اسلام"و "ظواهر غربی"تاکید میکرد.  ضیا کوک آلپ هم به شعارهای علی حسین زاده مبنی بر"تورک گرایی، اسلام گرایی، تجدد گرایی"تاکید میکرد و به تئوری"از ملت، تورک - از امت، اسلام - و از تمدن، غرب"پای می فشرد. ضیا به زبان واحد تورکی اشاره کرده و به این باور بود که تورکی آذری، تورکی استانبولی و غیره باید شکل واحدی پیدا کنند.

 

محمد امین رسول زاده به عنوان یکی از فعالین پانتورکیست آذربایجان شمالی در استانبول از نظرات ضیا گوک آلپ دفاع و دنباله روی کرد.  رسولزاده تئوریسین و نظریه پرداز پانتورکیستها نبود و تنها افکار پانتورکیستها، مخصوصا افکار ضیا را تبلیغ میکرد و مقالات و نشریات پانتورکیستی را به رهبران حزب مساوات به باکو ارسال میکرد.  او بدین گونه حزب مساوات را با پانتورکیسم آشنا نموده و ایدئولوژی پانتورکیستم را به حزب مساوات غالب نمود.  رسول زاده در سال 1913 بعد از عفو عمومی تزار به باکو برگشت و به رهبری حزب مساوات رسید. او افکار پانتورکیستی را از ترکیه با خود به آذربایجان برد و آنها را توسط نشریه "آچیق سوز"تبلیغ میکرد. بنا به کتاب"روشنفکران آذری و هویت ملی و قومی"به نوشته علی مرشدی زاد و  نوشته رونالد گریگور سانی در صفحه نهم کتاب "کمون باکو – طبقه و ملیت 1917 – 1918"حزب مساوات "خواستار وحدت تمامی خلقهای مسلمان بدون هر گونه تبعض ملی یا مذهبی بود".  با بروز جنگ عثمانیها با روسیه در سال 1914 رسول زاده از پانتورکیستها فاصله گرفت و روزنامه های رسول زاده بنام کاسپی و آچیق سوز که در سال 1915 تاسیس شده بودند از روسیه حمایت کردند. آرمان "وحدت ملی مسلمان"به مطالبات فرهنگی محدود شد. آچیق سوز فقط از ایجاد مدارس به زبان محلی و اعطای وجوهات شرعی به روحانیون و آخوندها دفاع میکرد. روزنامه کاسپی رسول زاده در دفاع از روسیه، مبارزه مردم تورکستان علیه اشغالگری روسیه را لکه ننک یاد کرد که تلاشهای مشترک مردم روسیه علیه دشمن خارجی را تضعیف میکند.

 

بعد از بقدرت رسیدن بلشویکها، حرب مساوات با حزب "عدم مرکزیت"یا گروه فدرالیستهای تورک به رهبری نصیب بیگ یوسف بیگلی ادغام شد و در "کنگره مسلمانان قفقاز"در مسکو شرکت کرد.  رسول زاده در این کنگره از استقلال ملتهای تحت ستم روسیه و آذربایجان دفاع کرد. اندکی بعد برنامه حزب مساوت در 76 ماده منتشر شد.  در تاریخ 28 ماه مه 1918 چهار حزب مسلمان قفقاز جلسه ای به منظور اعلام تشکیل جمهوری آذربایجان، انتخاب اعضای مجلس شورای ملی و تعیین رهبری جمهوری آذربایجان تشکیل دادند . در آن موقع رسول زاده 34 سال داشت و با 33 رای بعنوان رهبر شورای ملی آذربایجان انتخاب شد.  آنها بیانیه استقلال صادرکردند و حکومت موقت بدون داشتن هیچ گونه قدرت سیاسی، اجرایی و عملی شکل گرفت. رسول زاده به همراه هئیتی از شهر گنجه برای درخواست کمک از وهاب پاشا فرمانده ارتش شرق عثمانی به باطوم رفت.  نیروهای عثمانی بعد از انعقاد پیمانی با رسول زاده در 15 سپتامبر 1918 به باکو هجوم آوردند و حکومت بلشویکی برهبری شائومیان را درهم شکستند.  آلمانیها خواهان خروج نیروهای عثمانی از باکو شدند. با خروج عثمانیها از باکو، نیروهای انگلیسی به فرماندهی ژنرال تامسون باکو را اشغال نمودند و با نمایندگان حکومت ناتوان و بی اراده آذربایجان به همکاری پرداختند. نمایندگان مساوات هر چند که نتوانستند به "کنفرانس صلح ورسای"در فرانسه وارد شوند ولی آنها به مذاکره با نمایندگان کشورها پرداختند و تا پایان ژانویه 1920 مجموعا 21 کشور استقلال آذربایجان شمالی را برسمیت شناختند.(91)

 

فعالیتهای پانتورکیستی، درسال 1917 بعد از سرنگونی رژیم تزاری و استقلال آذربایجان بیشتر شد ولی فعالیت آنها زمانی افزایش یافت که ارتش عثمانی کنترل بخشهایی از آذربایجان را بدست گرفت و تعدادی از مهاجران پانتورکیست در رهبری دولت قرار گرفتند.  بعد ازخروج عثمانیها از آذربایجان رسول زاده برای پیشبرد افکار ضیا گوک آلپ و سیاستهای پانتورکیستی تلاش های خود را ادامه داد ولی سه ماه بعد از رسمیت یافتن جمهوری آذربایجان، در 27 آوریل 1927نیروهای اشغالگر سرخ اتحاد شوروی به آذربایجان شمالی هجوم آوردند و آن را اشغال کردند. بلشویکها بعد از اشغال آذربایجان به هر گونه فعالیت سیاسی پانتورکیستی و غیر پانتورکیستی پایان دادند.  بعد از سقوط دولت آذربایجان، رسول زاده و عباس کاظم زاده دستگیر شدند. در آن موقع استالین در قفقاز بسر میبرد و خبر دستگیری رسول زاده را دریافت نمود. استالین برای نجات جان رسول زاده شتافت.  استالین به باکو رفت و از طرف کمیسری امور ملل به پانکرانف فرمانده ارتش یازدهم شوروی دستور داد تا محمد امین رسول زاده را آزاد کند. استالین شخصا بر آزادی رسول زاده نظارت کرد و بعد از آزادی او را با خود به مسکو برد. استالین مقام مهمی در کمیسری امور ملل به رسول زاده سپرد و در عین حال در دانشگاه شرق شناسی مسکو تدریس زبان فارسی را بعهده رسول زاده گذاشت.

 

رسول زاده در سال 1922 به کمک و طرح رحیم وکیل اوف نماینده سابق پارلمان و فرمانده تشکیلات نظامی باکو، داداش حسن زاده و موسی جارالله بیگی اف شخصیت فرهنگی تاتار از پطروگراد به فنلاند فرار کرد. او بعد از فرار ابتدا به هلسینکی و بعد به پاریس رفت و از آنجا به استانبول برگشت و روزنامه نگاری را در ترکیه ادامه داد.  رسول زاده از سالها پیش منافع ترکیه را ارج می گذاشت.  او قبلا در ترکیه مقاله ای بنام "آذربایجان در قلمرو توران"نوشته بود و خودسرانه و غیر مسئولانه آذربایجان را به تورانچی ها، پانتورکیستها و توسعه طلبان صاحب "تاج و تخت"ترکیه بخشیده بود.  رسول زاده در آن نوشته آذربایجان را حلقه ای مهم از زنجیر توران، کلید توران و ریشه توران معرفی کرده بود.  او بعد از شکست نیروهای اشغالگر و توسعه طلب عثمانی در اروپا،  به نصیحت عثمانیها پرداخته و راه اشغال تورکستان، آذربایجان و شرق را به "جنگاوران خسته و بخت برگشته "توصیه کرده و چنین نوشته بود: "ترکیه که جنگاورانش تا وین رفته بودند، بخت برگشتی خود را دیده، خسته و رنجور بر دیوارهای استانبول تکیه داده و مانند افراسیاب خوابی دید، این خواب را جامعه شناسان چیره دست و سیاستمداران متبحر که خواب سنجان زمانه بودند، سنجیدند.  آنها به او گفتند که: آینده تو نه در غرب، بلکه در شرق است. چون از ریشه خود دور شده ای. باغبان دهر شاخه های دراز شده را میزند، که تو در محیط خود و بر ریشه خود رشد کنی. آینده تو در روم و حجاز و عراق نیست، بلکه در تورکستان است، اما بر سر راه تو نوجوانی با نام آذربایجان از ریشه تورانی است. شاه کلید توران نوین با اوست. مبادا با او کشمکش کنی، مبادا دل او را بشکنی، اگر بر او آسیب برسانی، همه امید ها هدر میشود و تاج و تخت بر باد میرود "(92)

 

به دنبال انعقاد قرارداد مودت و دوستی ما بین اتحاد جماهیر شوروی و ترکیه در سال 1931، مصطفی کمال آتا تورک با زیر پا گذاشتن آصل تئوریک احمقانه، بی پایه و آیه وار خود یعنی "تورکون تورکدن باشقا دوستو یوخ" (تورکها، جز تورک هیچ دوست دیگری ندارند) دست دوستی بسوی روسها دراز کرد و در برابر دوستی با روسها، کسانی را که حتی حاضر به تقدیم سرزمین شان به ترکیه بودند را از ترکیه اخراج کرد.  یکی از مفاد قرارداد دوستی روسیه با ترکیه، اخراج مخالفان شوروی از ترکیه بود.  مصطفی کمال آتاتورک دستور تعطیلی نشریات و فعالیتهای مساواتچی ها را صادر کرد و از رسول زاده و اعضای مساوات خواست هر چه زودتر ترکیه را ترک کنند.

 

رسول زاده در ایام بقدرت رسیدن هیتلر و در اوج قدرت گیری جنبش نازیسم به برلین رفت و در سال 1937 به لهستان وارد شد.  در سال 1939 لهستان توسط قوای آلمان اشغال شد و رسول زاده در سال 1940 به رومانی رفت.  در سال 1941 "آلفرد روزنبرک"رئیس وزارت امور شرق و "بون منده"رئیس بخش سیاسی شعبه قفقاز وزارت امور شرق، محمد امین رسول زاده را به برلین دعوت کردند و از او تقاضای همکاری کردند.  رسول زاده به آنها پاسخ مثبت و مساعد داد و از آنها خواست آلمان بعد از پایان جنگ، استقلال آذربایجان را برسمیت بشناسند، اما آلمانیها با صراحت این پیشنهاد را رد کرده  و اعلام کردند که بعد از شکست اتحاد جماهیر شوروی، آذربایجان مستقیما توسط برلین اداره خواهد شد. محمد امین رسول زاده هر چند که میدانست آلمان برای "نفت سیاه و شراب سرخ آذربایجان"به لشکرکشی به شرق دست زده ولی خدمت به دولت و ارتش فاشیست آلمان را مصلحت دید.

 

رسول زاده در آن موقع شخصیتی شناخته شده بود ولی نیروی سیاسی و تشکیلاتی جدی و قدرتمندی نداشت و  در مذاکرات یا دیپلماسی وزنه ای بشمار نمی رفت. داشتن نیرو یا اصل نیرو و توازون قوا از اصول مهم مذاکرات و دیپلماسی بشمار میروند ولی رسول زاده فاقد آنها بود.  او به تنهایی و با دست خالی امکان برقراری روابط دیپلماتیک با آلمان را نداشت تا در مذاکرات امتیاز گرفته و مطالبات خود را به کرسی بنشاند به همین جهت ملاقاتهای رسول زاده با نیروهای آلمانی بمعنای رابطه دیپلماتیک نیروهای آذربایجانی با آلمانی محسوب نمی شد و این رابطه فاقد هر گونه سندی رسمی و پیمان نامه سیاسی مشترک بود.

 

در 22 نوامبر 1941 به دستور هیتلر لژیونهای تورکستانی، گرجی و مسلمانان قفقاز تشکیل شد، لژیون قفقاز دو شعبه قفقاز شمالی و آذربایجان را شامل میشد.  لژیون آذربایجان روزنامه ای بنام "هجوم"داشت.  محمد امین رسول زاده جهت مبارزه با اتحاد شوروی به صفوف فاشیستهای هیتلری وارد شد.  او به مقام مهمی در لژیون آذربایجانیها که بالغ بر هفتاد هزارتن بود منصوب شده و زندگی مرفهی برایش مهیا شد.  پانتورکیستها، گرگهای خاکستری به همکاریهای تنگاتنگ محمد امین رسول زاده و رهبران حزب مساوات با نیروهای نظامی و اطلاعاتی آلمان لب فرو بستند و سخنی نمی گویند اما در دنیای اطلاعاتی و اینترنتی امروز، اسناد و مدارک زیادی گوشه های تاریک و ناشناخته رهبران و وقایع تاریخی را بیشتر روشنایی می بخشند.(93)  رسول زاده در دوره ای استثایی و پر از وقایعی مانند دو انقلاب بورژوایی روسیه 1905و انقلاب1917، انقلاب بورژوایی مشروطه در ایران 1905 – 1911، جنگ جهانی اول 1914 – 1918، انقلاب تورکهای جوان 1918 – 1923، جنگ جهانی دوم 1939 – 1945 و دوران جنگ سرد زندگی میکرد.

 

بررسی جزئیات زندگی رسول زاده نشان میدهد که تغییر عقیده برای رسول زاده با تغییر شرایط برای او بسیار آسان بود و او بسرعت  افکار خود را با اوضاع سیاسی وفق میداد. او ابتدا ناسیونالیست بود ولی با رشد افکار کمونیستی، بلشویک شد. زمانی که به ایران رفت در جریان انقلاب بورژوایی مشروطه، به تئوریسین ناسیونالیسم فارس تبدیل شد. وقتی رسول زاده به ترکیه رفت به جنبش غالب پانتورکیستی، پان تورانیستی و پان اسلامیستی ملحق شد. بعد از سرنگونی تزار او در جمهوری آذربایجان پانتورکیسم را نمایندگی کرد. بعد از اشغال آذربایجان و نجات یافتن از مرگ دوباره به همکاری با استالین و بلشویکها پرداخت.  زمانی که به رومانی و آلمان رفت به فاشیستهای آلمانی پیوست و بمدت سه سال به آنها خدمت کرد. رسول زاده بعد از پایان جنگ و شکست فاشیسم کارش را از دست داده و به ترکیه برگشت و دوباره به فعالیتهای پانتورکیستی ادامه داد. او در ششم مارچ سال 1995 فوت کرده و در آنکارا بخاک سپرده شد.  محمد امین رسول زاده علیرغم تمامی اشتباهات و انحرافات فاحش و چشمگیرش در زندگی و مبارزه،  همیشه برای استقلال آذربایجان شمالی مبارزه کرد و این بخش از زندگی و زحماتش جای احترام و تقدیر میباشد. 

 تا قبل از استقلال و جدایی آذربایجان شمالی از اتحاد شوروی، هدف گروههای سیاسی آذربایجان مسئله بوزقورد و ایجاد دنیای تورک در میان نبود بلکه هدف فوری آنها مقابله با اشغال اراضی آذربایجان توسط ارامنه درسالهای 1988 و 1989 بود.  در پروسه این مبارزات، ناسیونالیستهای آذربایجان شمالی برای بازسازی فکری و انسجام سیاسی خود به تاریخ مبارزات ناسیونالیستی گذشته برگشته و به افکار رسول زاده و حزب مساوات مراجعت کردند. آنها جهت ادامه راه حزب مساوات و رسول زاده، خود را به سلاح ایدئولوژی ناسیونالیسم افراطی و پانتورکیسم مسلح ساختند.

 

برگرفته از نوشته : نقد و شناخت پانترکیسم در جنبش  رهایبخش و دمکراتیک آذربایجان جنوبی - اسماعیل آل بایراق

 ---------------------

منابع

87 -  رسول زاده، فرقه دموکرات و تاریخ معاصر ایران - حسین آبادیان

88 –  همان  منبع شماره 87

89 –  محمد امین رسول زاده از دید پان ایرانیستها – مئهران باهارلی

http://far.baybak.com/shomareh_2934.azr

90 -  یک نامه از محمد امین رسول زاده -  کاوه بیات

http://howiyat.blogsky.com/1390/06/27/post-45/

همچنین به کتاب،  رسول زاده، فرقه دموکرات و تاریخ معاصر ایران - حسین آبادیان مراجعه شود.

91 -   رسول زاده، فرقه دموکرات و تاریخ معاصر ایران - حسین آبادیان

92 - آذربايجان در قلمرو توران  - محمد امین رسول زاده

http://www.solgunaz.com/Articles

/Azerbaijan%20part%20of%20Turan_M_A_Resulzadi.htm

http://birliksesi.blogspot.co.uk/2008/11/blog-post_24.html

93 –  محمد امین رسول زاده و مساوات در خدمت اس اس و نازیسم

http://azer-online.com/melli/more/zazkov.htm

 

کمونیست ها و حرکت ملی آذربایجان

$
0
0

از سال ١٩٤٥ میلادی تا فرو ریزی دیوار برلین یعنی تا ٩ نوامبر ١٩٨٩ میان بلوک شرق به رهبری شوروی وبلوک غرب به رهبری آمریکا جنگ سرد تبلیغاتی حاکم بود اما بعد از فرو ریزی دیوار برلین، جنگ سرد میان این دو بلوک تا حد زیادی فروکش کرد و کشور های اروپای شرقی ازسلطه ی ایدولوژی لنینیستی رهایی یافتند وبه سرعت موفق به توسعه ی سیاسی شدند و علت این امر خرد گرایی در حوزه ی سیاست بود اما متاسفانه در کشورهای جهان سوم از جمله در ایران هنوز بعضی از روشنفکران موفق نشده اند خود را تاثیرات زمان جنگ سرد رها کنند و این امرباعث می شود در بررسی شخصیتهای تاریخی دچار حب و بغض شوند محمد امین رسول زاده به خاطر افکار لیبرالیستی ومقاومت در برابر بلشویک ها و طرفداری از کشورهای غربی همواره مورد غضب مارکسیست- لنینیست ها بوده است است من به خاطر دارم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، لنینیست های ایرانی و در راس آنها حزب توده لیبرالها را سازشکار و عامل امپریالیسم نشان می دادند البته منظور کسانی بودند که از آزدای های فردی و بازار آزاد به شیوه ی کشورهای سرمایه داری حمایت می کردند در واقع مارکسیست - لنینیست ها در سرکوب آزادیخواهان با تفکرات لیبرالیستی مانند تئوریسین حزب الله عمل می کردند در واقع اتحاد نظری در میان آنان باعث رخدادهای خونین در آذربایجان شد یگانه حزب سیاسی آذربایجان جنوبی یعنی حزب خلق مسلمان با حکومت ولایت فقیه مخالف بود و آنرا در تضاد با حاکمیت ملی می دانست و به این دلیل به قانون اساسی جمهوری اسلامی رای مثبت نداد در نتیجه رژیم حزب اللهی ایران با عامل استکبار و یا به قول حزب توده با عامل امپریالیسم خواندن آزادیخواهان آذربایجانی آنان را به خاک و خون کشید در حال حاضر نیز لنینیست ها در حمله به شخصیت های مورد علاقه ی آذربایجانیها و حرکت ملی آذربایجان به مانند تئوریسین سلطلنت طلبها و حزب اللهی ها عمل می نمایند از اینرو جا دارد پرسیده شود هدف از این همسوئی سیاسی چیست آیا لنینیست ها وسلطنت طلبها برای قتل عام آزادیخواهان آذربایجانی بدست حزب الله زمینه سازی می کنند؟

تمام تجارب تاریخی نشان می دهد که با نسبت دادن خصوصیات غیر واقع خصوصا با زیانبار و ضد انسان نشان دادن مخالفان سیاسی عملا همزیستی مسالمت آمیز غیر ممکن می شود و تقابل های خونین اجتناب ناپذیر می گردد به نظر روانشناس آمریکایی دکتر اس ال آ مارشال کشتن انسان بدست انسان با ساختار روانی او سازگاری ندارد بنابراین در جنگها خیلی اهمیت دارد که در افکار عمومی، دشمن راموجودی زیانبار نشان دهند به نظر او کشتن میلیونها یهودی در زمان آلمان نازی زمانی ممکن شد که رسانه ای گروهی در آلمان بخشهای وسیعی از افکار عمومی را متقاعد کردند که یهودیان موجودات زیانبار و ضد انسان هستند و یا در جنگ جهانی دوم در جنگ آمریکا با ژاپن، ژاپنیها در نظر آمریکاییها بصورت میمونهای زرد زیانبار تبلیغ می شدند و در واقع کشتن آنان به نفع بشریت نشان داده می شد او همچنین یک سرباز آمریکایی را مثال می آورد که در جنگ با ویتنام یک سرباز ویتنامی را هنگام دفع ادرار کشته بود اما عمل دفع ادرار انسان بودن وی را در ذهن او زنده کرده و به این دلیل او شدیدا دچار عذاب وجدان شده بود. من با آوردن این مثال ها می خواهم این سئوال را مطرح کنم آیا حرکت ملی آذربایجان را کتاب سوزان و ضد فارس نشان دادن و شخصیت محبوب آذربایجان یعنی محمد امین رسولزاده را بصورت عامل آلمان نازی و ضد انسان ترسیم کردن در خدمت زندگی مسالمت آمیز سیاسی در ایران است و یا بر عکس در جهت تشدید تقابل.

 

چرا محمد امین رسولزاده به آلمان نازی سفر کرد؟

هنگام جنگ جهانی دوم تعداد زیادی از سربازان شوروی که آذربایجانی بودند به اسارت آلمان نازی در آمده بودند و به این دلیل سازمانها، تشکلات و افراد شناخته شده از محمد امین رسولزاده می خواستند بعنوان رئیس دولت سابق در آذربایجان به آلمان نازی سفر کرده و در بهبود وضعیت اسرای آذربایجانی کوشا باشد و نهایتا این سفر صورت گرفت اما سران آلمان نازی با سوء ظن به او می نگریستند چون هنگامی که او رئیس دولت در آذربایجان بود از طرف آمریکا، فرانسه و انگلستان حکومت او بصورت حکومت قانونی برسمیت شناخته شده بود اما حاکمیت سیاسی او بعد از ٢٣ ماه توسط بلشویکها سرنگون شد و او مجبور به مهاجرت شد حتی زمانی که او درمهاجرت زندگی می کرد رسانه های گروهی در آمریکا، انگلستان و فرانسه افکار او را بازتاب می دادند به این دلیل سران آلمان نازی نمی توانستند به او به چشم متفق سیاسی نگاه کنند از اینرو محمد امین رسولزاده خود سفرش را به آلمان نازی، یک تلاش ناموفق دیپلوتیک برای بهبود وضعیت اسرای آذربایجانی ارزیابی می نماید وخاطر نشان می شود که استالین و هیتلر دوپروی یک سکه هستند.

در سال ١٩٤٣ میلادی کشورهای آمریکا، شوروی و انگلستان با صدور بیانیه ای اعلام کردند که جنایتکاران جنگی محاکمه خواهند شد اگر کسی فقط در یک کشور مرتکب جنایت شده است در آن کشور محاکمه خواهد شد اما اگر در کشور های مختلف مرتکب جنایت شده است در دادگاه بین المللی محاکمه خواهد شد بعد از پایان جنگ جهانی دوم و شکست آلمان نازی از طرف متفقین حقوقدانانی برای تعیین جنایتکاران جنگی انتخاب شدند این حقودانان خصوصا بر اساس اسنادی که از طرف آلمان نازی بجای مانده بود به تعیین جنایتکاران پرداختند در آلمان نازی تمام همکاری های دولتی با شهروندان آلمانی و اتباع بیگانه بصورت اسناد مدون بایگانی می شد وحتی گاهی اطلاعات تصویری و صدا به این اسناد اضافه می کردند در واقع حقودانان براساس این اسناد لیستی از جنایتکاران جنگی تهیه کردند در واقع از آلمان نازی هیچ سندی بجای نمانده است که همکاری محمد امین رسولزاده را با آلمان نازی ثابت کند در واقع لنینیست ها برای لطمه زدن به اعتبار سیاسی او اتهامات کا گ ب یعنی سازمان ضد جاسوسی شوروی سابق را باز گویی می کنند و سلطنت طلبها و حزب اللهی ها نیز این گفته ها طوطی وار تکرار می نمایند افزون بر این نباید فراموش کرد در افکار سیاسی محمد امین رسولزاده آشکارا تمایلات لیبرالیستی دیده می شود و زمانی که او رئیس دولت در آذربایجان بود از آزادیهای فردی و احزاب و همچنین از آزادی بیان پاسداری می شد و برای اولین بار زنان از حق رای برخوردار شدند بنابراین از نقطه نظر ایدولوژیک هم او نمی توانست با نازیسم سر آشتی داشته باشد. در خاتمه من از شما دعوت می کنم در لینک زیر به دروغ پراکنی های چند تن از کمونیست های ایرانی بر علیه حرکت ملی آذربایجان گوش دهید. 


درحاشیۀ ایده ی «تقابلهای خونین اجتناب ناپذیر» با کمونیستهای آذربایجان

$
0
0
باز ناسیونالیسم افراطی شاهکار «اندیشه ی بکر» خود را ارائه داد: «نقد کمونیستها تقابل های خونین را اجتناب ناپذیر میکند.»
چگونه بخود اجازه میدهید از« تقابل خونین اجتناب ناپذیر» حرف بزنید و دیگران را تحریک به ایجاد خشونت کنید؟
ایده های « تعیین سرنوشت-حق اداره ی امورمحلی- حقوق فرهنگی ، آزادی عقاید و تشکیلات و...همه ایده های کمونیستهاست.
شما خود چه ایده ای به ارمغان آورده اید؟ ناسیونالیسم افراطی را ، که مادر فاشیسم است؟

 باز ناسیونالیسم افراطی دست و بینی افلاطون و ارسطو را از پشت بست و شاهکار «اندیشه ی بکر» خود را ارائه داد: «نقد کمونیستها  تقابل های خونین را اجتناب ناپذیر میکند.»

بابک آزاد در نوشته ی خود تحت عنوان «کمونیست ها و حرکت ملی آذربایجان»  مشکل اش را نه از طرف خود بل به نام « حرکت ملی آذربایجان» مطرح کرده و چنین نوشته است:
«همزیستی مسالمت آمیز[ منظور با کمونیستها برای ملی گراها] غیر ممکن می شود و تقابل های خونین اجتناب ناپذیر می گردد».


چرا؟ چون ««در حال حاضر لنینیست ها در حمله به شخصیت های مورد علاقه ی آذربایجانیها [ منظور محمد امین رسول زاده*] و حرکت ملی آذربایجان به مانند تئوریسین سلطلنت طلبها و حزب اللهی ها عمل می نمایند از اینرو جا دارد پرسیده شود هدف از این همسوئی سیاسی چیست آیا لنینیست ها وسلطنت طلبها برای قتل عام آزادیخواهان آذربایجانی بدست حزب الله زمینه سازی می کنند؟»
هر هم سویی به معنای یکی بودن محتوا نیست. آمریکا با داعش میجنگد. مردم معترض جهان هم با داعش می جنگند. هردو نیز همسو هستند اما محتوای اعمال و شخصیتها متفاوت و حتی متضاد است.
 

«مارکسیست - لنینیست ها مانند تئوریسین حزب الله عمل می کردند». ایده ی نویسنده ی بالاست.
در ایران دهها گروه مارکسیست- چپ غیر مکتبی- و مارکسیست - لنینیست وجود داشت و چندین سازمان. و حزب.که مواضع گوناگون و متضاد در هر مسئله کوچک و بزرگ داشتند.
استعمال نام عام «مارکسیست - لنینیست» یعنی اینکه کمونیست ها همه مثل حزب الله عمل میکردند. مغالطه است. جهت بد نام کردن همه ی کمونیستها. تبلیغات کوبلزی ست.
 

حزب الله طرفدار تعیین سرنوشت-حق اداره ی امورمحلی - حقوق فرهنگی ، آزادی عقاید و تشکیلات ...بود، کسی نمی دانست. 
اینکه کمونیستها خواهان اداره ی شورایی کارگری واحدهای تولیدی بودند و با سرمایه داران -لیبرالها-سراین مسئله مشکل داشتند برابر بود با مشکل حزب الله؟ بله؟
« لیبرالها آزادی های فردی » میخواستند و کمونیستها مخالف لیبرالها بودند. خوب چه ربطی به آزادی های فردی داشت یا دارد؟
کمونیستها با آزادیهای فردی مخالف بودند؟ کدام کمونیست با آزادی فردی یا اجتماعی مخالف است؟ در کدام تئوری مارکسیستی چنین چیزی آمده که ما خبر نداریم؟ 


 «حمله به شخصیت های مورد علاقه ی آذربایجانیها [ منظور محمد امین رسول زاده]»
نویسنده هنوز نیاموخته "نقد تقدس نمی شناسد".اعمال و افکار ناسیونالیستی و پان ترکیستی محمد امین رسول زاده نباید نقد بشود؟ چون مقدس است؟
و اشتراکات این افکار و اعمال نباید با نازیسم هیتلری مورد بحث و بررسی قرار گیرد که مقدس است؟ 

اگر نقد صورت گیرد «همزیستی مسالمت آمیز[منظور با کمونیستها برای ملی گراها] غیر ممکن می شود و تقابل های خونین اجتناب ناپذیر می گردد»!
این سخنان زمینه سازی جهت قتل عام کمونیستها در آذربایجان نیست؟ پس چیست؟


شما چگونه بخود اجازه میدهید از« تقابل خونین اجتناب ناپذیر» حرف بزنید و دیگران را تحریک به ایجاد خشونت کنید؟ حالتان خوش است؟
نقد کمونیستها «تحریک سلطنت طلبان و حزب الله» برای خشونت است ولی شعار «تقابل خونین اجتناب ناپذیر» شما علیه کمونیست ها ابریشم و حریر است؟ بله؟
مگر کمونیستها سلطنت طلبان و حزب الله را نقد نکرده اند؟ و حتی با حکومتهایشان نجنگیده اند؟ مگر در مقابل حکومت اینان قرار ندارند؟ پس چگونه اجازه میدهند که آزادیخواهان را قتل عامل کنند؟
مکر کمونیستهای آذربایجان و ایران از حقوق تبعیض دیدگان تا پای جان دفاع نکرده و نمی کنند؟ این تبلیغات را برای چه چیزی تهیه میکنید؟
مگر کمونیستهای آذربایجان و ایران یک یک جانشان را فدا نکردند تا تو بتوانی حرف مخالف ات را بزنی؟ یحیی امین نیا چریک فدایی و دیگر کمونیستها از اورمیه، نابدل شاعر و چریک فدایی از خوی ، و بهروز دهقانی و دوستان فدایی اش از تبریز همه و همه از سراسر آذربایجان و ایران خود را فدا نکردند که تو بتوانی به حق و حقوقت برسی؟ کمونیستهای آذربایجان یکسال حکومت دموکراتیک برایت مستقر کردند فراموشت شده است یا آنرا از آن  ترکیستها میدانی؟ تاریخ آذربایجان تاریخ سوسیالیستها و کمونیستهاست. ترکیست و پان ترکیست و بوزقورت چه دارد؟ مگر بوزقورتها تاریخ ترکیه را به گند نکشیدند؟


گویا اهل اورمیه هستید، باید بدانید چرا چریکهای فدایی در سال 58 ستاد خود را در اول خیابان دانشکده ، روبروی ساواک قدیم و مقر سپاه جدید، گذاشتن توسط مردم تحریک شده ی مسجد اعظم با خاک یکسان شود ولی با اینکه خود ، همه مسلح بودند ، نخواستند از دماغ مردم بیگناه تحریک شده ی عامی خونی بیاید و محل را بخاطر حفظ سلامتی مردم ترک کردند. این است فرهنگ کمونیستها. چریک فدایی در سیاهکل خود را قربانی کرد ولی اسلحه بروی روستایی فریب خورده نکشید. این است اخلاق و فرهنگ کمونیستی. حالا بخاطر نقد کمونیستها از کجراهه های ناسیونالیسم آنها را به همسویی با سلطنت و حزب الله متهم میکنید؟حساب کمونیستها با این جریانها خیلی وقت است که تصفیه شده است. 
ایده های « تعیین سرنوشت-حق اداره ی امورمحلی- حقوق فرهنگی ، آزادی عقاید و تشکیلات و...همه ایده های کمونیستهاست.
شما خود چه ایده ای به ارمغان آورده اید؟ ناسیونالیسم افراطی را ، که مادر فاشیسم است؟


نویسنده در زیر مقاله خود بجای اینکه از یک سازمان کمونیستی یا شخصیت کمونیست  فاکتی بیاورد رفته چسبیده به حکمت رئیسی. برای اینکه با این مثال کمونیستها را خراب کند.
بروید درمورد مسایل طرح شده با رئیسی ، نظریات اشرف دهقانی را هم ببینید. مخصوصاً در مورد آذربایجان و کاریکاتور و این مسایل. که در سایتشان هست. حکمت رئیسی را نمیتوان به عنوان کمونیست به این و آن قالب کرد. او یک کارگر بود و بارها تغییر ایده داده و از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریده است. 
سایت به دنبال همگرایی هاست و تبلیغ «تقابلهای خونین و اجتناب ناپذیر با کمونیستها» از سوی نویسنده ی مقاله خلاف مقررات است. و لازم است به مشکل رسیدگی شود.

 -----------
در مورد رسولزاده رجوع شود به مقاله ی:
محمد امین رسول زاده یکی از فعالین پانتورکیست آذربایجان شمالی

از اسماعیل آل بایراق

 

 

دست مامورین جمهوری اسلامی از آستین ناسیونال شونیست ها بیرون آمده است

$
0
0

اخیرا در تهاجم به فعالین مدنی خلقهای غیرفارس در ایران صفحهء جدیدی در فیس بوک تحت عنوان "وطن فروش"فعال شده است. در اولین نگاه چنین به نظر میرسد که این صفحه از سوی ناسیونالیست شونیستهای فارس علیه فعالین مدنی خلقهای غیرفارس و برای اشاعه تهمت و افترا علیه آنان سازمان داده شده است. اما با اندکی نگاه به آرم این صفحه روشن میگردد که این صفحه توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برپا شده و ظاهرا از سنگر ناسیونالیست شونیست های مرکزگرا فعالین مدنی خلقهای غیرفارس در فیس بوک را آماج اتهامات بی اساس قرار داده است.

 

از سویی اندکی دقت به آرم این صفحه اینترنتی که تماما در سمت و سوی سیاستهای جمهوری اسلامی است و از سوی دیگر حضور فعال هواداران و مامورین اطلاعاتی جمهوری اسلامی در صفوف اعضای آن، کاسه کوزه این صفحه مردم فریب وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را برهم میریزد و نشان میدهد که چگونه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی خود را در پشت شعارهای واپسگرایانهء ناسیونال شونیست ها مخفی میدارد و از آن سنگر پوسیده فعالین مدنی این خلقها را مورد تهدید و ارعاب قرار میدهند.

 

آرم این صفحه، در ضدیت با آمریکا، انگلیس، اسرائیل و ترکیه سازمان یافته است. این درحالیست که ناسیونالیسم افراطی فارس در ایران در راستای دوستی با اروپا و آمریکا حرکت میکنند و منادیان این گرایش فکری در ایران خود را با روسیه و چین در تضاد می بینند. این در حالیست که در آرم صفحه اینترنتی "وطن فروش"ضدیتی با روسیه و چین به چشم نمیخورد، بلکه آنچه به روشنی دیده میشود مواضع ضد آمریکایی، ضد اسراییلی و ضد انگلیسی و حتی ضد ترکیه دولت جمهوری اسلامی است.

 

جالب تر دیگر اینکه متن توضیحی این صفحه با واژه های "به امید خـــــــــدا"آغاز میگردد. این درحالیست که جریان ناسیونالیست شونیست مرکزگرا در ایران یک جریان غیردینی است. اما منادیان صفحه مذکور به اصطلاح دیندار هستند!!

 

دقیقا به این علت من حرکت اخیر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای تخریب فعالین مدنی خلقهای غیرفارس را حرکتی در راستای تحکیم موقعیت استعماری (داخلی) و استبدادی حاکم بر مردم در ایران میدانم.

 

هشدار بعدی من به ناسیونالیستهای دو آتشه فارس و مرکزگرا در ایران و یا خارج از ایران است. این گرایش فکری بایستی تا این حد درایت داشته باشد که ارتجاع جمهوری اسلامی برای تحکیم مواضع خود از پل افکار و و اندیشه های آنان عبور نکند. و دقیقا به همین جهت خاطرنشان کردم که در فعالیت اخیر در فیس بوک؛ "دست مامورین جمهوری اسلامی از آستین ناسیونال شونیست ها بیرون آمده است".

 

20141101

 

‫کردها و جهان بی وجدان

$
0
0

این کشور ها ‫در عمل هم ثابت کرده اند که دشمنان همیشگی کردها هستند. هنگامی که خمینی علیه کردها اعلام جهاد کرد و صدام حسین ، بر سرشان گاز شیمیایی ریخت و اکنون که ترکیه، از قتل عامشان استقبال میکند و آنگاه که سوریه از داد ن شناسنامه سوری به انها خود داری کرد، کردها میدانستند که همه این کشور خواستار قتل عامشان هستند.  

‫اکنون هم اطمینان پیدا کرده اند که به هیچ کشوری تعلق ندارند و باید ، به هر قیمت، کشور خود را داشته باشند. و اگر سرنوشت خود را بدست دشمنان خود واگذار کنند، قطعا روز های خوشی در پیش نخواهند داشت و سرنوشت یهودیان را تجربه خواهند کرد.

 

کردها یک ملت هستند و یک ملت هم باقی خواهند ماند حتی اگر در چدین کشور زندگی کنند.

‫با شرایطی که امروز در جهان پیش آمده و کردها در مقابل چشمان ایران، عراق و سوریه و ممالک دیگر ، قتل عام میگردند، به جرات میشود گفت که هیچ کردی خود را متعلق به سوریه ، عراق و ایران نخواهد دانست؛ حتی اگر مجبور به زندگی در یکی از این کشور ها باشد.

‫کردها قطعا پی برده اند که عاملان قتل عام انها همین سه کشور و متحدان انها هستند. این را هم مدانند که هر سه کشور از قتل عام انها ، نه تنها لذت میبرند، بلکه، حتی نمیتوان‌ند خوشحالی خود را در اندوه جامعه پسندی پنهان نمایند.

‫از سوی دیگر، کردها دارند برای دفاع از دنیای غرب ، منافع و ارزش های آن میجنگند. خود غربیها پا بر روی زمین نمیگزارند، از مرگ میترسند، از خرج کردن پول ابا دارند و میخواهند ، کردها با دست خالی عامل دفاع از فرهنگ و تمدن انها باشند. غرب برای حفظ منافع و تمدن خود میبایست از کردها دفاع میکرد و اجازه نمیداد که دولت اسلامی انها را قتل عام کند، اما ، غرب منافع جمهوری اسلامی، رژیم اسد و دولت شیعیان عراق را در اولیت قرارداده و تصمیم دارد قطب عراق، ایران، سوریه، یمن، غزه و لبنان را به هر قیمت حفظ و تقویت نماید.

‫در چنین شرایطی کشورهای سعودی، امارات متحده عربی، قطر، اردن و کویت میبایست درک میکردند که غرب دیگر متحد قابل اتکای انها نیست، بلکه این کردها هستند که در شرایط نخواسته ای، تبدیل به متحد قابل

اعتماد انها گشته اند.

‫پیوستن این چند کشور عربی به امریکا در یک اتحاد بی هدف و نامعلوم، همان بلایی را بر سر شان خواهد اورد که بر کردها آورده است. کردها غرب را متحدان خود میدانستند و اکنون فدای استراتژی تقویت قطب شیعه یان متعصب امریکا شده اند. اکنون معلوم میگردد که اتحاد غرب با چند کشور عربی بمنظور جلوگیری از پیشرفت دولت اسلامی نیست. اگر چنین نبود این اتحاد میباست، با تمام توان جلو پیشرفت داعش را میگرفت و اجازه نمیداد که کوبانی و مناطق دیگر در دست انها بیفتد و یا اینکه رژیم سوریه از بمباران بعضی مناطق سود ببرد. اکنون کاملا روشن است که سیاست غرب با سیاست رژیم اسد و متحدان آن همسو گشته است.

‫در اینجا عربها و کرده ها باید بفهمند که جنگ بین شیعه و سنی است و نه کرد و سوریه. وا ز آنجا که دولت های سنی این موضوع را درک نمیکنند، دولت اسلامی بمنظور ایجاد قطب سنی ابراز وجود کرده است. و اگر اکنون با کرد های سنی میجنگد، برای این است که کردها هدف ضعیفتری هستند و بسادگی میتوان‌ند سرزمینشان را اشغال کنند و از آنجا و با خیال راحت به هدف های مشکلتر وقوی تر به پردازند.

‫آنچه مسلم است در شرایط کنونی، در دنیای عرب رهبری وجود ندارد تا آرمانهای مردم را سازماندهی کند. دولتهای فعلی بطور کلی در بسیج مردم سنی خاورمیانه شکست خورده اند. شیعیان صاحب شش پایتخت شده و قویا متحد گردیده اند. رهبری قوی دارند. آرمانهایشان بطور واضحی در یک اتحاد بزرگ متبلور شده و فهمیده اند که بکمک غرب قادر خواهند بود که بر خاورمیانه تسلط پیدا کنند. اگر انها توانستند با یک گروه کوچک انصار الله هوثی یمن را تصرف کنند، چرا نباید بتوان‌ند با گروه کوچکی، شیعیان عربستان سعودی، کل سعودی را تصرف نمایند؟

‫ترکیه که همین چند سال پیش در نظر داشت از آنکارا تا بنغازی را در یک اتحادیه بزرگ سازماندهی کند، ثابت کرد ظرفیت رهبری چنین امر خطیری را ندارد. دولتی که مردم مملکت خود را به صورت دشمن نگاه میکند و بطور عمد از انها دشمن میسازد، نه تنها چیزی در سطح بین المللی بدست نمی اورد بکه، آنچه را در درون خود دارد، کم کم از دست میدهد. ترک ها در امپراتوری اسلامی- عثمانی با سیاست سرمایه دانستن تمام مردم، توانستند از تمام مردم مسلمان و غیر مسلمان، استفاده کرده و از بهترین و شایسته ترین انها برای پیشبرد کار خود استفاده کنند. در آن زمان کردها، از شایسته ترین جنگجویان انها بودند و ترک ها با کمک کردها بسیاری از ممالک را تصرف کردند.

انزمان که ترک بودن جای شایسته سالاری را گرفت، ترک ها پشت سر هم شکست خوردند و یک مملمکت ۵میلیون کیلو متر مربعی را از دست دادند و به یک کشور کوچک به وسعت ‫کمتر از یک ملیون کیلو متر مربع رسیدند.

‫ترکیه از این ببعد دشمن ابدی کردها خواهد بود؛ در حالیکه میتوانست با درک شرایط کنونی ‫و دفاع از کرد ها، آینده خود را در منطقه، بصورت رهبر اهل تسنن تضمین کند. ترکیه هیچ گاه از ترک بودن خود به جایی نرسیده است، آنچه ترک هارا صاحب نیم اروپا وکل خاورمیانه کرد، اسلام و خلافت اسلامی بود. زمانی که خلافت عباسی از طریق یک شیعه ایرانی، خواجه نصیر، و توسط هلاکوخان مغول منقرض گردید، خلافت اسلامی در مصر ادامه یافت تا اینکه سلطان عثمانی آنجا را تصرف کرد و خلیفه را مجبور به انتقال خلافت به خود نمود.

 

مریکا با حمایت کردن کرد ها میتوانست برتری اخلاقی، فرهنگی و تمدنی خود را به جهان ثابت کند ولی در این کار شکت خورد. ترکیه با نجات دادن کوبانی میتوانست جنایات گذشته خود را جبران کند و ملت کرد را به یک متحد قابل اطمینان تبدیل کند ولی در این کار شکست خورد. کشور های عربی یک فرصت طلاعی را برای متحد کردن اهل سنت از دست دادند و بزودی پس از کردستان نوبت خودشان خواهد رسید.

‫کردها که قربانی قراردادسایکس-یپکو و به زبان دیگر بریتانیا و فرانسه شدند و بین چندین کشور تقسیم گردیدند اکنون در یافته اند که در نظم کنونی جهان همیشه در خطر باقی خواهند ماند.

‫مردم اهل سنت نیز دریافته اند که در نظم فعلی بازنده شده اند و دولتها و نظامهای کنونی شان نمیتوان‌ند انها را از سیطره جمهوری اسلامی و دولیهای متحد آن نجات بدهد. انها ناگزیر به دنبال دولت اسلامی خواهند رفت.

‫اگر کردها به جای مقابله با دولت اسلامی، بلا فاصله به آن میپیوستند، اکنون بغداد را هم تصرف کرده و دولت اسلامی را صاحب یک کشور میکردند. هزا ران نفر از سراسر جهان به کمکشان می امد و چه بسا که کشورهای کوچک حوزه خلیج را هم به چنگ می اوردند. دولت اسلامی با حمله به کردها هم به سهم خود دوچار یک اشتباه استراتژیک شد. انها تصور میکردند که کرد های بی سلاح را به سرعت شکست میدهند اما نمی دانستند که کرده ها برای موجودیت و هستی خود میجنگند.

‫انها اگر بجا کردها به ببغداد حمله کرده بودند اکنون موفق شده بودند که بغداد را پس از قرنها مجددا پایتخت خلافت اسلامی بنمایند.

‫کردها در این جنگ هزا ران نفر را از دست خواهند داد؛ اما ملیونها دل را بدست خواهند اورد. شاید سوختن این دلها باعث بشود ک وجدان جهان بیدار گردد و مقدمای پیدایش یک مملکت را برای انها فراهم سازد. 

 

پاسخ به دعوتنامه ی عضویت در سپاه علیه کردها

$
0
0
زن زندانی را به دار میکشند یا کمک اش میکنند دو باره به زندگی سالم برگردد؟
وطن پرست های شما عمله های این نیروی جلاد اند؟ کسانی که در خدمت این جلادان قرار میگیرند وطن پرست اند؟ با دار و درفش و گلوله و اسید وطن پرستی چه سنخیتی دارد؟ ...

جناب اولان-ساوالان به رژیمتان بگویید ما با کردها مشکلی نداریم ،این دیکتاتوری شماست که با همه ی مردمان ایران مشکل دارد. دعوتنامه ی عضویت درسپاه دیکتاتوری را نگهدارید و در آب حل کنید و بنوشید برایتان مفید است.

اوجالان ساوالان
نویسنده ی مقاله:
 کوبانی، کوبش طبل نسل­کشی ملت تورک آزربایجان و اشغال خاک آزربایجان جنوبی
لب مقاله: در یک پاراگراف :

... "پس از هم اکنون جوانان و نوجوانان آزربایجان اگر ذره­ای غیرت دینی و شرف ملی تورکی دارند باید بی وقفه و به طور همه جانبه به آموختن و آموزاندن ورزشهای رزمی و دفاع شخصی، کوهنوردی و آموزش نظامی امثالهم بپردازند در منطقۀ خاص آزربایجان غربی و شهرها و روستاهایی که در معرض تهدید دائمی تروریستهای ناجوانمرد کورد هستند، همکاری با رژیم جمهوری اسلامی ایران جهت ضربه زدن هر چه بیشتر به تروریستهای کورد و همکارانشان (عضویت گسترده در شهرها و روستاهای آزربایجان غربی در سپاه پاسداران، بسیج، نیروی انتظامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران و حتی همکاری دواطلبانه و جدی با اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به صورت "لو دادن جا یا مهره­های تروریست کورد"و امثالهم) - البته این عضویت صرفا به قصد مسلح شدن و ضربه زدن هر چه بیشتر به تروریسم کورد و جلوگیری از غارت پادگانهای شهرهای پرخطر آزربایجان غربی مثل ارمو، سلماس، خوی، سولدوز، تیکان تپه، سویوق بولاغ، قوشاچای و غیره است نه خیانت به فعالان حرکت ملی آزربایجان. تا در زمان مناسب بتوانیم با دستهای پر و در شرایطی ایده آل جلوی این تروریسم ضد انسان مقاومت کنیم."

( ..... کل یوم عاشورا کل ارض کربلا ! این متن را در ماه محرم و قربة الی الله نوشتم! و به نظر من حسینی بودن و عاشورایی بودن و راه حسین را رفتن یعنی همین کاری که من کردم! ..... )


در تأیید مقاله و خلاصه ی آن که در بالا ذکر شد :



 یازیش 

اکنون ببینیم... چه استدلالی در برابر این مطلب خواهند داشت.

آتوسا 

خط به خط بند به بند و كلمه به كلمه نوشته دوست عزيزمان اوجالان ساوالان حقايق تلخ جاري را به تصوير مي كشد. و واقعاً سگ را ديدن و گفتن كه انشاالله كه گربه است فقط فرافكني است . آتا سوزي: ( ايتينن يولداش اول اما چماني يره قويما)با سگ دوست باش ولي هيچ وقت چماقت را زمين نذار.

 تهرانلی

نوشته فوق یک واقعیت دردناک است، و از یک تهاجم تمام عیار،علیه مردم آذربایجان صحبت میکند، تهاجمی که دیریست درمنطقه مخصوصا درغرب آذربایجان جنوبی، بصورت گام بگام، بشکل مرموز و پوشیده، با سکوت رسانه های دولتی، علیه مردم آذربایجان شروع شده است. و روز و یا هفته ای نیست، مردم آذربایجان و یا سربازان ارتش را که در نوار مرزی ساکن اند، و یا خدمت سر بازی میکنند، آماج ترور گروهای پژاک! که همان شاخه گروه تروریستی پ.ک.ک است، قرار نگیرند. و این موضوع جو منطقه را ملتهب و دگر گون کرده است. سرازیرشدن سیل اسلحه غربی به بهانه آزادی عین العرب قریه ناشناخته سوریه کوبانی که درکنارمرز ترکیه یک وجب خاک است، و مثل جزیزه آن وسط مانده، و بیهوده آنرا بزگش کرده اند، همان عین العرب کوبانی محل آموزش گروه تروریستی پ.ک.ک. است، و از این جهت برای غرب اهمیت دارد، تا از این طریق پ.ک.ک. را علیه ترکیه مسلح بکنند، و بجان 

مردم ترکیه بیندازند. ترکیه در زمینه اقتصادی و ساخت تکنولوژی مدرن نظامی، پیشرفت چشمگیری کرده، و باید بنحوی آن را وارد جنگی خانمانسوز بکنند، و در هم بشکنند، اما موفق نخواهند شد. و شعله های آن در وهله اول بطرز هولناکی دامن خود اکراد را خواهد گرفت. درمورد آذربایجان! لازم به یاد آوریست که مردم ترک آذربایجان باید کم کم برای مقابله در برابر تجاوزات و آدم کشی گروههای تروریستی اکراد مثل پژاک، و پ.ک.ک. که در پشت پرده از طریق رژیم اسلامی فارس در منطقه آموزش و حمایت میشود، خود را برای مقابله با آن آماده بکند، و در فکر تشکیل یک ارتش خلقی برآید، و مثل (هوشی مین) که دهها سال در برابر هیولای ماشین جنگی تجاوزگران غربی، جنگید، و پوزه شان را بخاک مالید، نشان دهد که ملت ترک آذربایجان با تاریخی کهن! از اعماق قرون و اعصار، از ژرفای جنگ و گریز و از میان نبردهای خونین بیرون آمده است، وبه هیچ احدی اجازه نخواهد داد، دست تجاوز به سرزمینش را داشته باشد. و یا بکمک نیروهای اجنبی ما را از سرزمین آبا و اجدادی خود بیرون براند و از تاریخ محو بکند. 

تورک اوغلی

سئوال دارم که بفرمایندچه سندومدرکی ازاین مقاله نویس دارند که ایشان راعامل دولت واداره اطلاعات معرفی میکنند؟

ناظر

مطلب فوق نوشته یک آذربایجانی وطن دوست است ومثل نود درصد مردم ایران مذهبی ومسلمان است. ...

 

در نقد مقاله:

 

 Anonymous

به نظر من این نوشته مال جمهوری اسلامی هست .


تبریزی

تازه کار رژیم در آن با دستپاچگی خواسته است ادای ناسیونالیست های ترک را درآورد و (آذربایجان) را (آزربایجان) نوشته است و (ترک) را (تورک) نوشته است در آغاز می گوید: ( ..... تقدیم به تمامی شهدای سپاهی، بسیجی، انتظامی و ارتشی تورک و غیر تورک ایران ..... ) و از یک سو نوشته اش را به کسانی که ترک نیستند پیشکش می کند و از سوی دیگر از کسانی که ترک نیستند بدگوئی می کند! این پان رژیم درباره (خبرهای دهشتناک از جنایات تروریسم کورد آزربایجان غربی و برخوردهای جانبدارانه و مغرضانه مدیای فارسی زبان داخل و خارج ایران) نوشته...

 کار چند کرد را هنگام درگیری با نیروهای رژیم به حساب همه کردها گذاشته و و واژه کرد را با پسوند (ها) می نویسد! کرد(ها) چنینند، کرد(ها) چنانند، کرد(ها) فلانند، کرد(ها) بهمانند! و پس از آن که کردها را (ملت تروریست پرور کرد) می نامد می نویسد: ( ..... این طرز فکر احمقانه ساده انگارانه که حساب گروه های تروریستی ملت کرد را باید از حساب خود آن ملت جدا کرد که توسط برخی از پان ایرانیست های مکار کردپرست و کمونیست یا مانقورت های بی غیرت کمونیست یا مذهبی یا راستی به ظاهر بشردوست و دموکرات بدتر از آنها سر داده می شود به هیچ وجه درست و عاقلانه نیست! ..... ) و یا ( ..... ملت کرد در ایران باید حساب جنایات بی شمار عمدی و غرض ورزانه تروریست های کرد را که در دامن خود با تبلیغات سیاسیون و حتی روحانیتِ ضد بشر خودش ماموستاهای ضد ترک و ضد شیعه پرورده است به صورت کامل پس بدهد! ..... ) هایل هیتلر!!!

 پس از نوشتن همه این چرت و پرت ها که این پان رژیم کوشیده است از کردهای گرسنه و دردمند و درمانده به گفته خودش (اژدهای هفت سر) بسازد و حتی یک بار نیز از ددمنشی ها و بیدادگری های بیمانند رژیم آخوندی یاد نکرده است از همگان می خواهد با رژیم ولایت فقیه همکاری کنند: ( ..... همکاری با رژیم جمهوری اسلامی ایران جهت ضربه زدن هر چه بیشتر به تروریست های کرد و همکارانشان، عضویت گسترده در شهرها و روستاهای آذربایجان غربی در سپاه پاسداران، بسیج، نیروی انتظامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران و حتی همکاری داوطلبانه و جدی با اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران!!! .....) چکیده این نوشته این است که کردها بدند و رژیم خوب است و ای مردم با رژیم بر علیه کردها همکاری کنید! این پان رژیم که مانند گردانندگان رژیم واژه های گروهک و شهید و ..... را نیز به کار برده است در پایان مانند آخوندها و با فرهنگ آخوندی می نویسد: ( ..... کل یوم عاشورا کل ارض کربلا ! این متن را در ماه محرم و قربة الی الله نوشتم! و به نظر من حسینی بودن و عاشورایی بودن و راه حسین را رفتن یعنی همین کاری که من کردم! ..... ) دور نیست که فردا نیز این پان رژیم بنویسد: ای مردم کردها سنی و دشمن اهل بیت هستند پس شما که شیعه هستید با رهبری حضرت ایة الله العظمی خامنه ای ترک انتقام اهل بیت را از این سنی های کرد بگیرید!  سخن کوتاه، این چرندنامه وزارت اطلاعات رژیم آخوندی آن چنان چرندنامه ای است که حتی چند ناسیونالیست ترک نیز آمدند و گفتند: "ما نیستیم!"


 منوچهر 

 

تا حال عوامل اطلاعاتی رژیم با قیافه حق بجانب و با احتیاط و در پشت پرده به پروژه مناقشات قومی دامن میزدنند ولی نتیچه چندانی عایدشان نشده است. مردم ایران به این اگاهی رسیده اند که عامل تمام بدبختیها نه ترک و کرد و فارس و عرب و بلوچ هست بلکه اخوندهای مرتجعی هستند که هر صدای ازادی خواهی را از طرف هر قومی به شدت سرکوب میکنند. عوامل ارتجاع اینبار علنا "وارد میدان شده و با ایجاد سایت های گونگون و نوشته های این چنینی سعی در ایجاد نفاق میکنند. لابد اگر این شگرد نیز با شکست مواجه شد گام بعدی کشتار گروهی از کردها به دست مردم اذربایجان و یا بالعکس خواهد بود. در اینصورت رژیم ولایتی به بهانه ایجاد امنیت در منطقه با خیال راحت و حتی با پشتیبانی بقیه کشور ها دست به سرکوب همه جانبه خواهد زد.


یوسف آذربایجان
...  این نوشته با تفکرات حرکت ملی آذربایجان همخوانی ندارد . بهتر است آلت دست وزارت اطلاعات نشویم و وقت خود را در جهت سرنگونی رژیم خونخوار ایران بکنیم . شعار ما همیشه « مرگ بر شونیزم مرگ - بر رژیم ایران و زنده باد همبستگی ملل تحت ستم. » و در ضمن هيچ تورک آذربایجانی با ملت کورد دشمنی ندارد منتها سياست غلط ادعای اراضی از آذربایجان غربی توطئه وزارت اطلاعات است و ما نباید بدام دشمن مشترک بیفتیم .


سروش 

نوشتن این گمراهنامه برای سایت ایرانگلوبال نباید بی دلیل باشد!
اگر آقای ایلیار در سر این گمراهنامه چند خط انتقادی نمینوشت، بیشک بسیاری از کامنت گذاران ساده اندیش آن را مانیفست خود میدانستند. با وجود این انتقادات وکامنتهای اخطار کننده، شاهد نظرهای مثبت سه کامنتگذار هستیم!

سراسر این گمراهنامه شامل چهار نقطه اساسی است که باید زیر آنها خط کشید.
1- گمراهنامه تقدیم به تمامی شهدای سپاهی، بسیجی، انتظامی و... میشود، ولی از طرف دیگر همه آنها را آریایی، پارسیان میداند( تناقض) ؟
2- نوشته شده : پیداست که کوردها که از غیرت وتعصب تورکهای آزربایجانی وقدرت بی سابقه و انفجار مهار نشدنی احساسات تورکان به خوبی آگاهند...
این جمله خود توهینی به آذربایجانیان است. تعصب تورکها ( کسی که نمی تواند اندیشه کند). انفجار مهار نشدنی احساسات ( پائین کشیدن شایستکی عقل جمع ) 
3- عزیزان"سگ را گربه دیدن"و گفتن "انشاء الله گربه است" ! تروریسم کورد سگ هاری است که بیماری تا مغز استخوانش رسوخ کرده وعلاجش فقط کشتن وسوزاندن آن است. توجه ( کشتن وسوزاندن ) یعنی جنگ داخلی را شروع بفرمائید!
4- (عضویت گسترده در شهرها وروستاهای آذربایجان غربی در سپاه پاسداران، بسیج، نیروی انتظامی وارتش به صورت "لو دادن جا یا مهره های تروریست کورد"و امثالم) 
در این جمله بخوبی میشود فهمید که شگرد آنها، بدست آوردن هر چه بیشتر افراد بعنوان گوشت جلوی توپ است
به آذربایجانیها تبریک میگویم.


آ.ائلیار 

خواستم «خبر» این قزعبلات را نشان علاقمندان بدهم و خود بدانند «خط» از کدام جبهه وارد میشود. بله همانطور که بارها در مقالاتم اشاره کرده ام این خط از سوی رژیم هدایت میشود. 
-بر بسترهایی که در خود مقاله اشاره نموده ام.
خواستم همه بدانند رژیم چگونه بر روی «تز جدایی خواهی» و «فعالیت مسلحانه در منطقه» و «ملی گرایی» سرمایه گذاری کرده و مانور میدهد. و این بوزقورت و امین زاده چی ها و ترکیستها آب به کدامین آسیاب میریزند...
سندی ست قابل توجه و مهم.

مقاله ی بالا جهت ایجاد «دشمنی و کینه و نفرت» و در نتیجه «درگیری» و «عدم همبستگی و دوستی» بین مردمان مختلف ایران نگارش یافته. نوشته ام که «اصولاً قابل پخش نیست.» و باز نوشته ام که «خط از سوی رژیم» پیش برده میشود.

دوستانی که در مورد « سند اوجالان-ساوالان» پرسشهایی داشتند بگویم که:
بارها در مقالاتم به روش تحلیل نوشته ام «رژیم در مساله ملی » روی مقولات موضوع از قبیل «استقلال-کرد-ترک-فارس-موضوع ارضی-فعالان» و غیره «تئوری و مانور» میدهد. و سرمایه گذاری کرده. و آنها را تبلیغ میکند. ما دهها مطلب در این موارد دریافت میکنم. ولی آنها را انتشار نمیدهیم. اما وقتی «سندی در رابطه با این مانورها و تئوری بافیها» بدرست ما میرسد وظیفه ی «خبر رسانی» خود میدانیم که آن را در اختیار خوانندگان جهت اطلاع قرار بدهیم. سند نشان میدهد رژیم تا چه حد توانسته خط اش را پیش برد. و تئوریهایش را جا بیندازد. در ضمن مشخص میشود که چه نویسندگانی در مقابل این خط نقد و تحلیل ارائه داده و کمک در روشنگری نموده اند. و چه جریانهایی بدام خط و تئوریهای رژیم افتاده اند. انتشار این سند هشداربزرگی ست برای فعالان رفع تبعیض

که تئوریهای حکومتی را بشناسند و در پی راه حل آلترناتیو آنها باشند. 

-ثقل توجه تئوری بافیها چه از طرف تهران و چه از سوی آنکارا و باکو روی مسئله «استقلال یا جدایی خواهی و ملی گرایی» ست.

- روی مقوله یی «فدرالیسم» اختلاف اندازی بین فدرال گرایی و سلطنت گرایی ست. 
از سوی دیگر حکومت میکوشد راهی برای گرفتن شعار فدرالیسم ازدست مخالفان بیابد مثل راهی که برخی نمایندگان طرحی در این زمینه در مجلس مطرح کرده بودند که خبرش را شنیدیم.
- در ضمن روی «تز ضد ترک-فارس» نیز بشدت کار میکند و سایت هایی هم راه انداخته است.

جناب «ناظر » این شخص -اوجالان ساوالان-یک آدم معمولی مذهبی مثل همسایه من مشد علی بقال است یا عمله ناشی رژیم که مردم را برای همکاری با حکومت فرا میخواند در جلد استقلالچی:
(..... همکاری با رژیم جمهوری اسلامی ایران جهت ضربه زدن هر چه بیشتر به تروریست های کرد و همکارانشان، عضویت گسترده در شهرها و روستاهای آذربایجان غربی در سپاه پاسداران، بسیج، نیروی انتظامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران و حتی همکاری داوطلبانه و جدی با اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران! .....)
جناب « ناظر»شما که ناظرید پس چرا 
پاراگراف بالا که ماننندهایش در متن کم نیست ظاهر میشود نظارت تان غایب میشود؟!
و با این جمله از او دفاع میکنید:«مطلب فوق نوشته یک آذربایجانی وطن دوست است ومثل نود درصد مردم ایران مذهبی ومسلمان است»
وطن پرست شما عمله ی حکومت است؟ 
که ایران را ویران کرده اند؟ داغش 57 وطن پرست است؟ 

فقط 100 نفر اعدامی زن در زندان اورمیه است. این نشانه ی ویرانی خانواده ها و جامعه نیست پس چیست؟ اینان وطن پرست اند یا نفت پرست؟ وطن را برای پول نفت اش نمی پرستند؟ حامیان «وطن پرستی، توسط اسید پاشان و دارپرستان»را هم دیدیم. ..
این مملکت تبدیل به گنداب شده آدمهایی که هر را ار بر تشخیص نمیدهند و کمر بر عملگی جلادان بسته اند سرنوشتی بهتر ازاین نمی توانند داشته باشد. ..بعید نیست که با اسید چهره ی بانوان را آرایش کننند .
زن را به دار میکشند یا کمک اش میکنند دو باره به زندگی سالم برگردد؟
وطن پرست های شما عمله های این نیروی جلاد اند؟ کسانی که در خدمت این جلادان قرار میگیرند وطن پرست اند؟ با دار و درفش و گلوله و اسید وطن پرستی چه سنخیتی دارد؟ ...

جناب اولان-ساوالان  به  رژیمتان بگویید  ما  با  کردها مشکلی  نداریم ،این دیکتاتوری شماست که با  همه  ی مردمان ایران مشکل دارد. دعوتنامه ی عضویت  درسپاه  دیکتاتوری  را نگهدارید و در آب حل کنید و بنوشید برایتان مفید است.

 

 

Anonymous
 
من با اولان ساوالان موافق نیستم اما از او بسیار ممنون هستم که توانسته با سادگی و صراحت افکار و نظرات جناح راست و افراطی جنبش ملی آذربایجان را بیان کند. این نوشته تنها افکاراولان ساوالان نیست. ما هر روز در جنبش ملی و دمکراتیک آذربایجان با این نظرات و عملکردها روبرو هستیم.
اوالان ممکن است عامل رژیم اسلامی نباشد. بخشی از فعالین سیاسی آذربایجان تا دیروز طرفدار رژیم اسلامی و عضو بسیج و سپاه پاسدار بودند و بعد از اپوزیسیون شدن هنوزهم اشتراکات سیاسی و فکری شان را با رژیم اسلامی حفظ کردند
بسیاری از ناسیونالیستهای تورک، هم رژیم اسلامی و هم کوردها را دشمن آذربایجان جنوبی معرفی میکنند. 
ناسیونالیستها کوردها را تروریست و رژیم اسلامی را فاشیست و اشغالگر می نامند. اما آنها ترجیح میدهند در مبارزه با کردها در کنار رژیم فاشیست و اشغالگر فارس قرار بگیرند. 
جناح راست جنبش ملی آذربایجان از مبارزه ملی کردها حمایت نمیکند و از سرکوب کردها توسط ترکیه؛ داعش، ایران، عراق و سوریه حمایت کرده و خشنود اس. این اولین بار نیست که این جریان اینچنین سخن میگوید. تاکنون اکثر تشکلهای موجود آذربایجان همگی از جمهوری اسلامی و نیروهای فاشیست نظامی ایران در سرکوب کردها حمایت کرده اند. برای نمونه گاموح، یئنی گاموح، احمد اوبالی و تلویزیون گوناذ، کمیته دفاع از غرب آذربایجان، ... همگی ملا حسنی نماینده ولایت فقیه و امام جمعه وقت را "قهرمان ملی"آذربایجان می نامند. همین اکنون هم چنین فکر میکند. همین جریانات سیاسی تورک نیروهای اشغالگر و فاشیست نظامی و پاسداران اسلامی را که در جنگ با پیشمرگان کرد کشته میشوند "شهید"می نامند. آنها از رژیم فاشیست که آذربایجان را اشغال و به مستعمره خود درآورده حمایت میکنند تا کردها را که فقط ادعای ارضی میکنند را سرکوب کند. این جریانات خطر کردها را بیشتر از فاشیستهای اسلامی و اشغالگر ایران میدانند. به همین جهت به رژیم ایران امتیاز میدهند تا به خیال شان کردها ضعیف شوند و دست از ادعاهای ارضی شان بردارند. 
کردها اکنون فقط ادعای ارضی به آذربایجان غربی میکنند، آنها مبارزه سیاسی و جنگ روانی با آذربایجانیها میکنند. آنها برای تغییر ترکیب جمعیتی در آ ذربایجان تلاش میکنند اما هنوز جنگ را آغاز نکردند و در عملی شدن اهداف شان شک و تردید زیادی دارند. ولی جمهوری اسلامی در جنگ دائمی و هم جانبه با آذربایجان است تا ترکها را محو و نابود کند. علیرغم این وضعیت ترکهای راستگرا و ناسیونالیست اتحاد با جمهوری اسلامی و امتیاز دادن به رژیم اسلامی را ترجیح میدهند و در توهم پراکنی و عوام فریبی به آلت دست رژیم تبدیل میشوند.
این جریانات برای آذربایجان و جنبش ملی و دمکراتیک آذربایجان بسیار خطرناک میباشند. تا زمانیکه نیروهای دمکراتیک و چپ در آذربایجان ضعیف باشند همفکران اولان ساوالان در آذربایجان میدان دار خواهند بود. ممنون 
 
آ.ائلیار

 

در مقاله مورد بحث ، خط حکومت با ادبیات حزب الهی ، به روشنی بیان شده است، به این ترتیب که: 
« فعال آذربایجانی برای جنگ با گروه کردی به سپاه و غیره ملحق شود.»
این جمله لب کلام کتابچه است. آیا این خط حکومت نیست؟ آیا با این خط موافق هستید؟ آیا این خط را که جلو شما میگذارند خط وطن دوستی و آذربایجان دوستی است؟
پاسخ درست می تواند چنین باشد که :«بله این خط حکومت است ، نمی توان با آن موافق بود و راه وطن و آذربایجان دوستی این نیست.
من واقعاً متأسفم که تا کنون هرچه در مورد مسایل آذربایجان نوشته ام انگار آب در هاون کوفتن بوده است. هیچ کمکی نکرده که علاقمندان چنین مسایل ساده ای را بتوانند با سیاست درست حل کنند. آمده اند خط حکومت را خط وطن دوستی می نامند. و مستقیم و غیر مستقیم آن را تأیید میکنند.
 

خط درست همبستگی تحت ستمان است. از کرد گرفته تا فارس تحت ستم دیکتاتوری . دفاع از مبارزات حق طلبانه ی آنهاست.

- انتقاد از حرکت نیروهای داخل جبهه ی تحت ستمان درش همیشه باز بوده و خواهد بود. انتقاد در درون ستمکشان به معنای همراه شدن با خط حکومت نمی تواند باشد. کسانی که چنین میکنند خط حکومت را با خط ستمکشان عوضی گرفته اند.
من در دو مقاله انتقاد را مطرح کردم که :«تز ناسیونالیستی کردستان بزرگ، ایده ی جنگ داخلی بین خلقهای تحت ستم است. و "آوانتوریسم ناسیونالیسم افراطی کرُد"به زیان تبعیض دیدگان است.» و زیانمند بودن همه ی بزرگ گرایی ها و عملیات مسلحانه را نشان دادم گفتم که «مسئله ملی راه حل نظامی در ایران ندارد. » 
واقعیت این است که «ارض در ایران» متعلق به هیچکس نیست. و عملاً متعلق به حکومت است. جبهه ی تحت ستمان بین خود مشکل ارضی ندارند. مشکل همه ی ستمکشان با دیکتاتوری حاکم است.
کرد مسلح با مردمان مشکل ندارد با حکومت مشکل دارد که «حق آزادی احزاب» را نقض میکند. کرد مسلح اعلام کرده «مبارزه ی مسلحانه نمی کند اما در مقابل دستگیری -مسلحانه از خود دفاع میکند»
در مورد این روش گفته ام «دفاع مسلحانه نیز نادرست است». راه درست کردستان راه « جنبش مسالمت آمیز مدنی-سیاسی» ست . مثل آذربایجان. فاز مسلح بودن اکنون درست نیست. و «کشته شدن سرباز وظیفه و درجه دار» پیش میاید. 
این انتقادها را می توان مطرح کرد. ولی راه « جنگ با کرد - و حتی ایستادن در کنار سپاه و غیره» نمی تواند راه فعال آذربایجانی معتقد به مبارزه ی مسالمت آمیز باشد. این خط خط حکومت است.

با این روشنگری واضح هنوز دوستان کامنتهایی در مشی حکومتی می نویسند و حساب دو دو تا را هم نمی توانند انجام بدهند.
کسانی که فکر میکنند راه حلهای ارائه شده غلط است بیایند نشان دهند. این مسایل را برای آب درهاون کوفتن مطرح نمی کنیم. حکومتی ها هم بیایند.
هیچ یک از فعالان شناخته شده خط ارائه شده ی حکومتی در مقاله ی مورد بحث را هرگز پیشنهاد نکرده اند. با این همه دوستان از تشخیص یک نوشته ی حکومتی عاجز اند. 
شعار « اختلاف ارضی- و جنگ تروریست» را حکومت از موضع خود مطرح کرده دامن میزند. از نظر من در کردستان ایران «تروریسم کرد نداریم» بل «دفاع مسلحانه داریم» و همینطور «در این شرایط اختلاف ارضی با جنبش کردستان نداریم- بل مشکل دیکتاتوری با حکومت را داریم. سخن یک گروه را به نام جنبش کردستان نمی نویسیم.هر سخنی داشته باشیم میخواهیم بعد از استقرار فدرالیسم و دموکراسی در ایران مطرح کنیم.» 
حکومت خط خود را روی هوا بنا نمی کند میاید روی سرباز وظیفه بنا میکند. درک اینها دیگر نباید سخت باشد.واقعا جای تأسف است.

نظرم را در شرایط موجود چنین فرموله میکنم:
زنده باد همبستگی جنبشهای مردمی ایران 
علیه تبعیض و دیکتاتوری و بی عدالتی اجتماعی
پیروز باد مبارزات مسالمت آمیز ستمکشان ایران
زنده باد برابری، دموکراسی، عدالت اجتماعی
زنده و پیروز باد نقش تعیین کنندۀ زحمتکشان یدی و فکری ایران 
در جنبشهای مردمی.

کوبانی و تلالوی دوباره‌ی آزادی در جهان سرمایه

$
0
0

رقص و خنده و تفنگ دختران کوبانی، فمنیست و دنیای سرمایه‌ را به چالش کشید؛ و انگیزه‌ای شد، برای نوشتن ها و سرودن ها و نگفته‌های بسیاری که دغدغه‌ی بسیاری از ما بود. کوبانی انگیزه‌ی زیستن و سرود آزادی را در جهان دوباره زنده کرد. کوبانی تابلویی شد، که هرکسی در آنجا در جست وجوی ردی از خود است. چرا که عقدهگشای انبوه امیال سرخورده‌ی جهان امروز در برابر سرمایه و تاجران و دلالان سرمایه است.

کوبانی تلالوی دوباره‌ی آزادی و مبارزه برای آن است. دختران وزنان کوبانی با خنده و رقص و تفنگ هایشان به استقبال یکی از خشن ترین نیروهای تاریکی و نادانی سده‌ی بیست و یکم می روند .آنان خنده را جایگزین گریه وتفنگ را جایگزین بردگی و رقص را جایگزین سکون و ابژه سکسی بودن کرده‌اند. آنها به میدان های جنگ می روند. شلیک می کنند، با خنده و گاه‌ی نیز با ترس اما هم چنان لبخند بر لبانشان جاریست و هنگام برگشت با هلهله و ه‌هلپهرکه آرام می- گیرند، آنها برای زندگی می جنگند، برای یک زندگی آزاد، نه برای ماورای طبیعت، نه برای اینکه تقدیس شوند! آنها رابطه‌ی سالمی با جهان و زندگی دارند پس نه مظلومند و نه مغموم.

البته که مبارزه‌ی دختران گریلا تنها مختوم به این ٥٧ روز یا این دو یا سه سال اخیر نیست. دختران گریلا سالهای طولانی ست.قریب به چهل سال که در کوهستانهای کوردستان در حال مبارزه  با ناعدالتی و نابرابری هستند.آنان ه‌یچگاه در انتظار رفع خطرات و حواله شدن مطآلباتشان به فرصت های بعدی نبوده‌اند؛ بلکه بالعکس آنان در کنار فریاد برای هویت و اصالت خود فریاد برای عدالت و برابری را سردادند؛ اما آنان اینگونه نمی اندیشند، که جنگ و تفنگ تنها مختص مردان است؛ زیرا که این تفکر گزاره از همان تفکر جنسیتی دارد، که طبقه‌ی بندی می کند چهکسی حق دارد و چه کسی حق ندارد! آیا کسانی که می اندیشند تفنگ به دست گرفتن زنان نشانه‌ی از ترویج خشونت است! گزاره از همان تفکر مرسالاری نمی کنند که هنوز در ضمیر ناخودآگاه آنان فرمانروای اندیشه‌های آنان است!؟ و این تفکر همان سیستم سرمایه نیست که  تعیین می کند، زنان چگونه بیاندیشند و چگونه بپوشند و میکاپ کنند؛ و در کنار عرضه‌ی ژست های هالیودی و مدل های کمپانی های سرمایهداری.... گاه‌ی نیز به تئوریهای فمنیستی بپردازند ! و مقالاتی دهن پرکن در باب گفتمان صلح و زن و زن و... بنویسند و در برابر دوربین های متفاوت و رسانه‌ها نیز ژستی روشنفکر نما داشته باشند!

آن چه که در دایره‌ی مبارزات زنان فمنیست قرار دارد کنترل بدن و ذهن زنانه است، که امروزه دنیای سرمایه و دلالان و تاجران آن را در حیطه‌ی کنترل خود قرار داده‌اند.چیزی که نانسی فریز و همتایان او را نگران کرده است.

دختران گریلا سالهای بسیاری ست ،که در حال مبارزه هستند و مشارکتی فعال دارند در سیاست و مدیریت و در تمامی ارکان اجتماعی و اقتصادی، نه به شیوه‌ی منفعل و عروسکی، بلکه به شیوه‌ی تاثیرگذار و صاحب سخن بودن با اراده‌ی آزاد.

 آنان نه بردگان یک اندیشه و یک فرد بلکه همراهان و دوستداران و پشتیبانان اندیشه‌ی آپو*هستند، آنان با مشارکتهایشان کمک به تکامل و عملی کردن اندیشه‌های انسانی شدند،که فرا جنسیت می اندیشد و مرد* بودن را به تعریف کلاسیک و مردانه بودن آن را در خود نابود کرد؛ و گستره‌ی انسانی را در خود تعالی داد، او ابر انسانی شد، که اندیشیدن به رهایی  کهن ترین مستعمره‌ی جهان* جزو دغدغه‌های روزمره‌ی او شد. چرا که او -عبدالله اوجالان- نیک می دانست، آزادی این قلمروی کهن، آزادی بخش بزرگی از زندگی ست؛ و امروزه کوبانی گواه این اندیشه‌ی آزاد است.

کوبانی بدون یک اراده و تفکرو ایدئولوژی نمی توانست اینگونه تاب بیاورد در برابر نیروی چنین سبیع و بی رحم که دنیای سرمایه را در پشت سرخود دارد. کوبانی اراده‌ی آزاد شد،با تفکری نوین در جهانی که سرمایه و سیاست مداران سرمایه در حال بلعیدن همه‌ی خواسته‌های انسانی هستند.

داعشیان نیز برای یک ایدیولوژی می جنگند. زنانی نیز که به داعش می پیوندند و تفنگ به دست می گیرند از یک ایدئولوژی دفاع می کنند. چه تشابه زیبایی و در خور تحسین، درعجب نیستم ، که گروه‌ی از مرکزنشینان ایرانی اینگونه بتازند به مبارزه‌ی آزادیخواهانه‌ی زنان کورد،چرا که این پیشه‌ی سالها مبارزات آنان است.ازآن روست که امروز داعشیان بر زنان و دختران ایرانی سروری می کنند؛ و بر آنان اسید می پاشند؛ و زنان بسیاری را در گروه‌های زنجیره‌ی به قتل می رسانند. داعش پروران تنها در لباس و ه‌یبت مردانه با سبیل و ریش ظهور نمی نمایند، بلکه آنان می توانند در ه‌یبت های متفاوت و حتا در ه‌یبت عروسک های هالیودی آشکار شوند، یا در ه‌یبت زنی فمنیست که با لخت کردن پستانهای خود ادعای گرفتن حقوق حقه و پایمال شده‌ی زنان را داشته باشند!

نکته این جاست. زنانی که به داعش می پیوندند،تنها یک ابژه‌ی سکسی هستند، نه مبارزین و تفنگ به دستان یک تفکر و یک ایدئولوژی. داعشیان اما برای چه مبارزه می کنند؟ برای رسیدن به یک ارگاسم ابدی که همانا زن و شراب و حوریان بهشتی ست، آنان در این دنیا چیزی برای از دست دادن ندارند؛ چرا که آنها به ماوراالطبیعه متصل هستند، آنها برای رسدیدن به یک نیروی آسمانی و رسیدن به یک ارگاسم ابدی می جنگند!

 داعشیان می خواهند جهان را به خاک و خون بکشند تا خود به ماوراءالطبیعه برسند؛ اما کوبانی می جنگد برای یک زندگی آزاد و یک اراده‌ی آزاد.

کوبانی سالهای بسیاری ست در حال جنگیدن است در کوهستانهای زاگرس و شاهو و بوتان و زاب و قندیل ...قلب کوبانی سالهای طولای ست در ایمرالی می طپد تا خنده و ر‌قص و آزادی را جایگزین بردگی و گریه و سکون و فغان کند.

دختران کوبانی وارثان دانش ژینولوژی هستند، که پشتوانه‌ی علمی آن گریلاهای کوهستانهای آزاد کوردستان است، زنانی چون فیدان و دوغآن و سکینه و بریتان و شیرین و زیلان و بی شمار زنانی که امروز در کوبانی و دیاربکر و قندیل با مبارزه‌ی به واقع و پراکتیک شان در حال نگارش مانیفست رهای زن هستند، مانیفست رهایی بشریت از ظلم و ناعدالتی .

ژينئولوژي يا همان زن‌شناسي، علم شناخت ابعاد تاريخي،‌ اجتماعي، فرهنگي، سياسي و فلسفي زن مي‌باشد كه طرح كلي و جامع آن براي اولين بار از سوي رهبر زندانی ملت كورد- عبدالله اوجالان- درانداخته شده است. مصدر اين كلمه همان ژيان(در زبان کوردی یعنی زندگی)، زن و زندگي مي‌باشد. بدين صورت ژن‌‌ـ ژيان(زن‌ـ زندگي)، زندگي‌بخش و آفريننده مي‌باشد. جهت درک بهتر ژينئولوژي بجاست نگاهي ژرف به ذهنيت‌ جنسيت‌گرا بيندازيم. بی شک نخستین بار نيست که جهت واکاوي و بررسي مساله‌ي زن در جنبش آزادي‌خواه‌ی کوردستان فعاليت و نظريه‌هايي دال بر اين موضوع مطرح مي‌شوند؛ اما طرح اصطلاح ژينئولوژي بعد از تغيير پاردايم جنبش انجام گرفت. براي بار اول نيز توسط رهبر آپو در کتاب جامعه‌‌شناسي آزادي به مفهوم واقعي کلمه اشاره شد.

 

٢٠١٤/١١/١٠

نگین شیخ الاسلامی وطنی

 ----------------------------

*آپو رهبر زندانی ملت کورد است،که ١٥ سال پیش با یک توطئه‌ی بین المللی دستگیر شد و روانه‌ی زندان ایمرالی گردید

*کلمه‌ی مێر یا مرد یا پیاو ؛برای تشریح این کلمات که‌ه به شیوه‌های متفاوت آمده است ( مرد مار و میر ومهر و پیاو) لازم ست، که نگاه‌ی تاریخی به این کلمات داشته باشیم تا مفاه‌یم آن را در ک نماییم .در فلسفه و اعتقادات میترایی کلمه‌ی میر یا مهر را برای میترا که جنسیت خاصی ندارد، جندر به کار گرفته می شود؛ اما در مرحله‌ی پیشرفت مردسالاری مردهای جامعه سعی بر این داشتند تا تمام خصوصیات خوب میترا را به خود اختصاص دهند ، ازاین رو نام مێر. میر یا مرد را برای خود انتخاب کردند .این در حالی ست که در تاریخ کهن کوردستان میر یا مێر به معنی جنسیت مرد نبوده و کلماتی ست که اختصاص به میترا داشته است، به معانی عشق و دوست داشتن و هم چنین خورشید می آید ، خورشید پرستان و مهر پرستان ، تمام این خصوصیات متعلق به میترا بوده است ، اگر توجه بکنیم امروز نیز در پروسه‌ی ازدواج انسانها حلقه‌ی ازدواج میان آنها رد و بدل می شود، چرا که حلقه سمبل تعهد جاودانگی است ؟ چرا که حلقه سمبل خورشید است و آن آداب و تقالید تا به امروز نیز پابرجا ست، به مثابه عقد کنان ، در پروسه‌ی ازدواج دختر و پسر حلقه‌ی رد وبدل می کنند به معنای پیمان و تعهد . یکی دگیر از اسامی میترا مار است کلمه‌ی مار به معنای میترا به کار رفته است. مار در نزد کوردها عنصری مقدس بوده است. امروز نیز در میان ایزدییان (لالهش)بر در و دیوار عکس و پوستر مار آویزان است . حتا اگر نگاه‌ی به آرم و سمبل پزشکان و داروخانه‌ها بیاندازیم، پیمانه و ماری خواه‌یم دید، که به دور پیمانه پیچیده شده، در اسطورها نیز به جاودانگی مار اشاره شده است.در اسطوره‌ی گیلگامیش آمده است؛ هنگامی که گیلگامش گیاه جاودانگی را می یابد ماری می آید و آن را می خورد؛و اینکه چرا در ادیان سامی (یهودی و اسلامی و نصرانی و اسلام)  تا به این حد از مار به عنوان عنصری بد یاد می شود، به این دلیل است که همه‌ی آنها خواهان پاک کردن و از بین بردن فلسفه و تفکرات میترایی بوده‌اند.

در کردستان شهری ست، به اسم، میر"دین"به معنی مرکز میترایی ها ، این کلمه حتا وارد آداب و تقالیدها نیز گشته است. زردشتیان جشنی دارند، به نام مهرگان که بعدها در عربی به مهرجان تغییر یافت، حتا این آداب و تقالید به اروپا نیز رسیده است.

ابورریحان بیرونی در خصوص جشن مهرگان نوشته است، به دلیل آن که در ان روز خورشید درخشید بر سر انسانها آن را مهرگان نامیدند . اگر چشمی به متولوژی و اسطورهای قدیم کوردستان بیاندازیم ، چندین فرشته یا اله‌ه هستند که جنسیت آنها ماده بوده است، که معرفترین آنها همان فرشته‌ی میترا یا مهر است.هم چنان می توان به فرشتگان باران یا آناه‌یتا ، فرشته‌ی گرمی یا آذر ، فرشته‌ی غضب یا اینیرا اشاره کرد. بعد از گذشت ده‌ها هزار سال در کوردستان ، این کلمات به دلیل این که از فکر و فلسفه‌ی زندگی اجتماع سر چشمه گرفته است، به عنوان اسامی زنان و خصوصیات زنانه در ادبیات کوردستان به کار گرفته می شوند.میترا، مهری ، میردین یا خورشید ، ستاره ، آناه‌یتا یا آذر.

*عبدالله اوجالان در جلد سوم مانیفست تمدن دمکراتیک به نام جامعهشناسی آزادی مبارزات فمنییسم را به نام قیام کهن ترین مستعمره نام می برد.

 

نگرشی به مساله ملی، در رابطه با مبارزات ضد رژیمی!

$
0
0
اینک در شرایطی که برخی از گروه بندیهای جدائی طلب آذربا بجانی ، بدنبال تشبثات ارتجاعی نظیر برگزاری کنفرانس در باکو و نامه نویسی به دبیر کل سازمان ملل و یاری خواستن از اوباما، در خارج از کشور شعار استقلال آذربایجان را سر داده و در جهت راه انداختن کمدی همه پرسی برای آینده آذربایجان و تشکیل پارلمانهای ملی و احیانا دولت های ملی در تبعید، فعالیت میکنند....

در شرایط حساس کنونی در خاورمیانه،که آتش  جنگ های  خانمانسوز  مذهبی و قومی همه جا زبانه میکشد و قدرتهای  امپریالیستی  در رقابت با یکدیگر و به  منظور کسب مناطق نفوذ در این منطقه نفت خیز و سرشار از ثروتهای زیر زمینی، سخت  در تکاپو هستند، برخورد به مساله ملی در ایران در کشوری که در حدود 60 در صد اهالی را ملتهای غیر فارس تشکیل  میدهند، از اهمیت خاصی برخوردار است . امروز کمتر کسی نه میداند  که در ایران تحت سلطه دو رژیم ارتجاعی شاه و جمهوری اسلامی، به مدت نود سال، ملتهای غیر فارس این کشوردر معرض ستم ملی  قرار داشته اند . در تمام این مدت طولانی، زبان فارسی که زبان  تنها یکی از ملت های ایران است، برملتهای غیر فارس تحمیل گردیده  و  این ملتها قادر نبوده اند آزادانه در امور داخلی خود دخالت کنند.  اعمال  ستم ملی  بر خلق های غیر فارس ، سبب شده است که  از لحاظ اقتصادی نیز نواحی غیر فارس نشین کشور از فقر و. محرومیت درد آورتری رنج ببرند.  در حالیکه  کارگران و زحمتکشان ملت فارس در معرض ستم اقتصادی قرار دارند، ملت های غیر فارس ایران در طول 90 سال گذشته، هم از ستم طبقاتی و هم ازستم ملی رنج برده اند. ستم ملی که در همان سالهای نخستین حکومت استبدادی رضاخان، به طور سیستماتیک آغاز شد، در زمان سلطه جابرانه رژیم  جمهوری اسلامی، کماکان دوام داشته است.  در مورد برخی  از ملت های  تحت ستم ، در  دوران تسلط  رژیم جمهوری اسلامی ، ستم مذهبی نیز بر ستم ملی و طبقاتی افزوده شده است.  ستم طبقاتی، ستم ملی  و اجحافات بیشمار در مورد مذاهب غیر از مذهب رسمی شیعه،همراه با  استبداد حکومتی و وضع ناهنجار اقتصادی واستثمار بیرحمانه، سبب شده است که جنبش اعتراضی علیه رژیم خودکامه  در نواحی غیر فارس نشین، در سالهای اخیر ابعاد بس  گسترده  تری پیدا کند.                                                                                            

با  در نظر گرفتن همه این واقعیت ها،  باید دید  راه  حل  عادلانه و دموکراتیک مساله ملی در ایران  کثیر المله چیست  و به چه  نحوی  میتوان بر ستم دیرپای ملی در این کشور دچار چنگ  خونین استبداد قرون وسطائی، غلبه  کرد. شوونیسم و برتری  طلبی  ملی و نژادی- در لباس"چپ"و راست - با توسل  به  ادله و براهین  واهی و غیر واقعی،  منکر وجود ملتها در ایران شده و  سخت میکوشد جلو هرگونه بحث  آزاد و دموکراتیک را در زمینه  وجود مشکل  ملی در ایران بگیرد. از دید  شوونیست های برتری طلب و مرتجع، هر کس  در هر محفل و مجلسی، در هر نشریه و کتاب و نوشته ای، سخن از  ستم ملی و مقوله ملت ها به میان بیاورد، تجزیه طلب  محسوب گردیده و قصد تکه تکه کردن ایران را در سر میپروراند!  با این  ادله پوچ و بی پایه،  کوشش بعمل می آید جلو هرگونه   تبادل نظر در مورد مساله ملی  گرفته شود.                                                                                       

ملت یک مقوله  تاریخی است که با بوجود آمدن و رشد سرمایه داری مدرن رابطه تنگاتنگ دارد. در دوران تسلط فئودالیسم درهیچ جای دنیا از ملت  به مثابه اجتماعی از اهالی، خبری نبود. در آن دوران، اقوام و قبایل  وجود داشتند . با ظهور و رشد سرمایه داری صنعتی،  ابتدا در بخش هائی  از اروپا بعد ها در دیگر نقاط دنیا و از آنجمله درایران کنونی،  ملتها بوجود آمدند . بعبارت دیگر، اقوام جای خود را به ملت ها دادند. یکی  از خصایص عمده یک ملت واحد و مشخص، داشتن زبان واحد میباشد. هر ملتی زبان گفتاری و نوشتاری خود را دارد . اگر در یک کشوری  زبانهای مختلف  متداول می باشد ، بدون تردید ملتهای جداگانه ای هم وجود دارند . با این ترتیب درکشور نسبتا پهناوری مثل ایران که اهالی آن به زبانهای  مختلف حرف میزنند ، لابد ملتهای  مختلفی نیز زندگی می کنند. زبان یک ملت  همانا زبانی است  که  مردم کوچه و بازار بدان حرف میزنند و مادران  با آن زبان  به اطفال خود در گاهواره، لالائی میگویند. زبان های متروک و ازبین رفته واقعی و حدسی،  بهیچوجه زبان یک ملت محسوب نمیگردند .                                                                                                   

رژیم های  استبدادی حاکم در ایران، در طول  90 سال گذشته، زبان فارسی  را با زور و قلدری  به ملت های غیر فارس ایران  تحمیل کرده و شوونیستهای برتری طلب، همواره کوشیده اند با خوار شمردن زبانهای  غیر فارس  متداول در کشور  و "زبان رسمی"  نامیدن زبان فارسی، بر این  زورگوئی ملی و  فرهنگی، مهر تصدیق بزنند. در حال حاضر، در بسیاری از کشورهای جهان،  اهالی  به زبانهای  مختلف  حرف  میزنند،  اما هیچکدام از این زبانها زبان رسمی کشور محسوب  نمیشود .اما  در ایران تحت سلطه استبداد  شاه و شیخ،  در حالیکه  تحصیل  به زبانهای  بومی   ممنوع  اعلام میگردد، زبان فارسی  که برای  ملتهای  غیر فارس زبان بیگانه ای بشمار میرود، "زبان رسمی"   نامیده میشود! در زمینه فرهنگ و ادبیات و آداب و سنن خلق های غیر فارس نیز همین اجحاف وحق کشی روا داشته میشود.  علیرغم  زورگوئیها و اجحافات  رژیم شوونیست  جمهوری اسلامی که  36 سال تمام است ملت های غیر فارس  ایران را در معرض ستم ملی قرار داده است، مبارزه  علیه  ستم ملی در ایران هر روز شدت و حدت بیشتری  پیدا میکند. در بخشهای وسیعی از کشور که  اهالی آنها در کنارستمهای دیگر از ستم  ملی هم رنج  میبرند،  در سالهای اخیر  مبارزه علیه رژیم آزادیکش حاکم،  ابعاد  گسترده تری  پیدا کرده است. اینک زمان آن رسیده است  که به  ستم ملی  در ایران  برای همیشه   پایان داده شود .                                                                                           

اما  باید دید  راه پایان دادن به ستم  ملی  در این کشور اسیر در چنگ  رژیم  آزادیکش  جمهوری اسلامی چیست؟ آیا  این امر امکان دارد که با وجود بقای رژیم و سلطه  استبدادی آن، مشکل ملی در ایران حل شود و ملت های غیر فارس از چنگ  ستم ملی و انواع اجحافات در این رابطه، رهائی  یابند؟   به نظر  نویسنده  این مقاله، تا رژیم شوونیست و ارتجاعی  جمهوری اسلامی بر اریکه قدرت سوار است، حل عادلانه و دموکراتیک  مساله  ملی در ایران نظیر غلبه کردن بر دیگر ستمگریهای  موجود در جامعه بحران زده کنونی، امکان پذیر  نمی باشد . بهمین جهت  نیز  برای  بر طرف ساختن ستم و تبعیضات  ملی در ایران،  اتحاد و همبستگی همه  خلقهای  ساکن ایران، در مبارزات ضد رژیمی، امری ضروری است. 36  سال سلطه  جابرانه و رفتار دژخیمانه و ضد انسانی با ملت های  تحت ستم، به روشنی  نشان داده است  که رژیم مرکزگرای جمهوری اسلامی، هرگز دست از  زورگوئی و تعدی بر نداشته و با خواهش و تمنا به  خواست های حق طلبانه  ملت های تحت ستم، جواب مثبت نخواهد داد . این یک واقعیت است که با رژیم های  زور گو و مطلق العنان،  تنها  با حربه  مبارزه و مقابله قهر آمیز و عصیان توده ای  میتوان برخورد کرد. تنها سرنگونی سلطه رژیم جمهوری اسلامی  به دست توده های محروم و زحمتکش ایران  میتواند راه را برای استقرار دموکراسی در کشور و پایان دادن به ستم ملی و دیگر ستمگریها باز کند. تنها اتحاد مبارزه جویانه زحمتکشان همه ملت های ساکن ایران میتواند لاشه متعفن رژیم ضد مردمی حاکم را برای همیشه  در زیر خاک، مدفون سازد. اگر زحمتکشان این یا آن ملت،  یک تنه به جنگ با  رژیم تا دندان مسلح کینه توز بروند، جز شکست و ناکامی از این تلاش، -هر قدر هم قهرمانانه باشد، - بهره ای نخواهند داشت. تجربه های  تلخ 36 سال گذشته، حقانیت  این امر را به روشنی ثابت کرده است. در روسیه تزاری که زندان ملت های غیر روس بود، تنها پس از بر افتادن سلطه تزاریسم در فوریه 1917 بود که زمینه جهت از بین رفتن ستم ملی فراهم شد.             

اینک در شرایطی که برخی  از  گروه بندیهای جدائی طلب آذربا بجانی ، بدنبال تشبثات ارتجاعی  نظیر برگزاری  کنفرانس  در باکو و نامه نویسی به دبیر کل سازمان ملل و یاری خواستن از اوباما،  در خارج از کشور شعار استقلال آذربایجان را سر داده و در جهت راه انداختن کمدی همه پرسی برای آینده آذربایجان و تشکیل پارلمانهای ملی و احیانا دولت های ملی در تبعید، فعالیت میکنند، تاکید بر مبارزه مشترک و متحد کارگران و زحمتکشان همه خلقهای ساکن ایران در جهت  رهائی از چنگ رژیم ارتجاعی  جمهوری اسلامی، اهمیت خاصی را احراز میکند. اینک بخش هائی از جدائی طلب های  آذربایجانی در خارج از کشورکه به منظور رسیدن به اهداف سودجویانه خود و چنگ زدن به مقامهای ریاست و سروری در آذربایجان "مستقل"آینده،  به هر وسیله ای متشبث شده و بهر اتحاد و گرد هم آئی سازشکارانه ای دست می یازند، به  مانع و رادعی در جهت همسو کردن مبارزات  توده های  زحمتکش این خلق به پا خاسته با زحمتکشان دیگر خلقهای ایران، مبدل شده اند.  تبلیغ و اشاعه این  نظریه بغایت ارتجاعی از جانب گروه هائی  از  مبلغین استقلال آذربایجان  که آذربایجان کاری  با ایران ندارد و بدون توجه  به آنچه در بخشهای دیگر کشور می گذرد، راه  مستقل و متمایز خود را میرود،مفهومی جز آسان تر کردن کار رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در سرکوب  مبارزات توده ها  و لطمه وارد ساختن به پیکره  پیکار عمومی و سرتاسری کارگران و زحمتکشان ایران ندارد.  باید این نکته را هم متذکر شد کسانی که  طی سالها شعاراستقلال سر داده اما در جهت خواست های استقلال طلبانه خود، کوچک ترین اقدام ملموس و موثری به عمل  نیاورده اند، خود فریبان و فریب کارانی  بیش  نیستند.               

 

تردیدی نیست که در برخورد به ستم ملی و حل  مشکل  ملی  در ایران، افراد میتوانند نظر های  متفاوت و متضاد  داشته باشند . یکی میتواند طرفدار جدا شدن و استقلال  این یا آن ملت  از ایران  باشد و دیگری از ایده  فدرالیسم دفاع بعمل  آورد . سومی هم، حل مساله ملی را مشروط  به  حفظ  یک پارچگی ایران  بداند. اما هر فرد متعلق به  ملتهای تحت ستم  ضروری است در جهت برآورد خواست خود کاری انجام دهد و صداقت و حسن نیت  خود را در عمل نشان دهد . سالها سال در سایت ها، رسانه های خبری و نشست ها و کنگره های آن چنانی، از استقلال دم زدن و در این جهت  کاری  انجام ندادن،  معنا و مفهومی  جز فریبکاری  وعدم صداقت نمی تواند داشته باشد. راه حل اصولی و دموکراتیک مشکل  ملی در آذربایجان و راه پایان دادن به ستم دیر پای ملی  در این   سرزمین، بهیچ وجه پارلمان و مجالس کذائی آذربایجان را در خارج تشکیل دادن  و برای عملی کردن ایده غیر عملی همه پرسی   و رفراندوم  در آذربایجان،   عریضه به دبیر کل سازمان ملل فرستادن  و طلب یاری کردن از امثال اوباما ها، و در نهایت امر،  احیانا تشکیل  دادن "دولت آذربایجان"  در تبعید با شرکت  مشتی عناصر سازشکار استقلال  طلب که خود را نماینده این خلق  دارای سنت های سرشارانقلابی جا میزنند، نیست. راه حل  مساله ملی در اتحادهای فرصت طلبانه  و سازش های  غیر اصولی  و سود جویانه  نمی باشد. راه  غلبه بر ستم ملی در آذربایجان،  به مفهوم جدا کردن مبارزات این خلق بپا خاسته از مبارزات دیگر خلق های ساکن ایران نیست .  رهائی  توده های محروم و زحمتکش آذربایجان که نظیر ملتهای دیگر غیر فارس نه تنها از ستم ملی بلکه از انواع ستم ها  در زیر چنگ رژیم حاکم رنج  میبرند، با امر رهائی زحمتکشان دیگر خلقهای ساکن ایران، گره خورده است.  این یک  واقعیت است که زحمتکشان هر ملتی در ایران اگر  تنها  و بدون اتحاد و همبستگی با  توده های  زحمتکش  دیگر خلقهای  ایران به مصاف جمهوری اسلامی بروند، چیزی جز شکست و ناکامی نصیبشان  نخواهد شد . تجربه های  تلخ  36 سال گذشته،  درستی  این امر را بروشنی نشان داده است.  آنهائی که خلق  آذربایجان را در مبارزه مرگ و زندگی علیه رژیم شوونیست و ارتجاعی جمهوری اسلامی  از مبارزات دیگر خلق های  ایران جدا میکنند، هرگز دوستان این  خلق  به پاخاسته  و ستمدیده  نبوده  و دانسته و ندانسته  به بقای سلطه جنایت کارانه  رژیم  جمهوری اسلامی و امیال امپریالیست های سیطره جو و ارتجاع منطقه،  یاری میرسانند.                                                                                                         

برای حل مساله  ملی  در ایران ودیگر کشورهای چند ملیتی، تنها راه  دمکراتیک  و ترقی خواهانه،  همانا احترام گذاشتن به حقوق مسلم ملتها  در تعیین سرنوشت خود می باشد.  در یک کشور کثیر المله،  ملت ها  دارای  این حق  دموکراتیک  هستند که  سرنوشت  خود را آزادانه،  بدست خود  تعیین کنند .  یک ملت  حق دارد  در کنار ملت های  دیگر در محدوده یک کشور چند ملیتی زندگی  کند.  یا اینکه از کشوری کثیر المله  جدا شده و  دارای کشور و سرزمین مستقل خود باشد.  تنها با توسل به  زور و قلدری و پایمال ساختن حقوق  انسانی  میتوان ملتی  را از حق تعیین سرنوشت خود محروم ساخت.  تردیدی  نمی توان داشت  تا زمانی که سلطه رژیم  آزادیکش  جمهوری اسلامی  برایران   سایه افکنده است، این امکان که  این یا آن  ملت ساکن این کشور بتواند آزادانه  از طریق  همه پرسی  و رفراندوم ، در جهت تعیین سرنوشت خود گام بر دارد، بهیچ وجه وجود ندارد. زور و استبداد رژیم شوونیست حاکم، از هر گونه  حرکت  دموکراتیک  ملت های تحت ستم در  جهت برآورد خواست های  حق طلبانه خود، ممانعت به عمل می آورد . همانطور که مطلق العنانی  و زور گوئی  رژیم، حق  اعتصاب و اعتراص را از  کارگران ایران که بیرحمانه استثمار میشوند، گرفته و زنان را از ابتدائی ترین  حقوق  انسانی خود، محروم ساخته است. تنها  به شرط سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی  به دست توانای توده های محروم و زحمتکش و استقرار  آزادیهای دموکراتیک در ایران، می توان در جهت   از بین بردن ستمگریهای بیحد و حصر در این کشور و از آنجمله محو ستم ملی، گام های  عملی  بر داشت. تنها انقلاب خونین توده های زحمتکش و سرنگونی  رژیم با تمام جناح ها و دار و دسته ها یش میتواند دست یازیدن به اقدامات موثر دموکراتیک را در ایران عملی سازد. محصول و نتیجه  تشبثات سازشکارانه آنهائی که  به  منظور رسیدن به اهداف سودجویانه خود،  با یاری خواستن از قدرت های امپریالیستی  و مرتجعین منطقه در جهت ایجاد آذربایجانی "مستقل"، کار میکنند، چیزی جز تداوم اسارت  توده های محروم و زحمتکش آذربایجان نخواهد بود.                  ابان ماه  1393

   

نقش کارآفرینان عرب در ساختن اهواز نوین

$
0
0

(نبرد اقتصادی عرب ها و غیر عرب ها در اهواز-1)

یوسف عزیزی بنی طرف

از آغاز قرن پانزدهم تا دهه دوم قرن بیستم، شهرهای حویزه، فلاحیه ومحمره، به ترتیب مرکز اقلیم عربستان بودند که  تا سال 1925 (1304 ش) مملکت عربستان نامیده می شد وکما بیش جزو ممالک محروسه به شمار می رفت. این را هم در ادبیات تاریخی و سیاسی تاریخنگاران و سفرنامه نویسان ایرانی می بینیم و هم در آثار همگنان خارجی و عرب آنان.

 اهواز پس از شکوه تاریخ گذشته اش در این دوره به روستایی تبدیل شده بود که شیخ نبهان عامری کدخدایش بود. این را حاج میرزا عبدالغفار نجم الملک – فرستاده ناصرالدین شاه به اقلیم عربستان - در "سفرنامه عربستان"اش ذکر می کند. اما پس از سقوط شیخ خزعل توسط رضاخان، شهر اهواز جای محمره را گرفت که در سال 1314ش، نام رسمی "خرمشهر"را بر مردم عرب اش تحمیل کردند. همزمان با اکتشاف نفت در این خطه، وضع اهواز، این رو به آن رو شد و به تدریج، جلال گذشته اش را باز یافت. اکنون این شهر، مرکز استانی است با نام تحمیلی دیگر (خوزستان) که اکثریت ساکنان اش را عرب ها تشکیل می دهند.

آن روستا و مناطق پیوسته به آن را "اهواز قدیم"می گویند که از پل سیاه شروع می شود و شامل منطقه عامری وصخیریه وشبیشه و خزعلیه می شود. محله خزعلیه نام اش را از شیخ  خزعل بن جابر گرفته است.  

در دوره فرمانروایی شیخ عبدالحمید فرزند شیخ خزعل بر شهر اهواز در اوایل قرن بیستم، بازاری به نام او تاسیس شد که تاکنون نیز وجود دارد: "سوق عبدالحمید". این مهمترین بازار شهر در آن هنگام بود که کاروان سراها و مسافرخانه هایی را در بر می گرفت که بومیان عرب به آنها "خان"می گفتند مثل "خان الحویزه"و"خان المحمره". "سوق عبدالحمید"با تاسیس خیابانی عمود برآن، توسعه یافت. سید احمد کسروی در کتاب "تاریخ پانصد ساله خوزستان"اش از چند کاسب شوشتری و دزفولی نام می برد که در این خیابان بودند و بابت دکان هایشان به شیخ عبدالحمید اجاره می پرداختند. با سقوط شیخ خزعل و قدرت یابی رضاخان، این خیابان جدید، پهلوی نام گرفت که البته بعد از انقلاب شد "خمینی". به تدریج خیابان دیگری هم به این بازار افزوده شد که نام اش را "کاوه"گذاشتند. در واقع این تغییر نام های جزیی، نویدگر تغییرهای فاجعه بار دیگری در زندگی مردم عرب بود که با تغییر نام ایالت یا مملکت عربستان شروع می شود و با تغییر نام شهرها و روستاها ادامه می یابد تا برسد به تغییر بافت جمعیتی اقلیم عربستان یا همان استان خوزستان رسمی. اما کار اساسی تر حاکمیت نظامی، کودتایی و شبه اشغالگر پهلوی اول، چیزی بیش از خلع نام ها و نشان ها بود: بریدن دست بومیان عرب از بازار اصلی شهر یعنی نبض اقتصادی استان. از این رو عرب ها به سوی بخش های اقتصادی دیگری رفتند که ارتباط کمتری با دولت داشت. باسقوط حاکم عرب، طبقه اقتصادی حاکم نیز سقوط کرد و راه برای رشد طبقه کوچنده دیگری باز شد. شبیه همین فرایند در بلوچستان نیز رخ داد. این تاریخ، نقطه عزیمتٍ فرایندِ خانه خرابی و عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی ملت عرب در ایران شد.

پهلوی اول، همه املاک شیخ  خزعل در اهواز را مصادره کرد. پادگان او را در محله "ناصریه"به زندان تبدیل کرد. در این پادگان نظامی، شماری از افراد قبیله های باوی و بغلانی بودند ومی دانیم که نوره دختر طلال، مادر شیخ خزعل از قبیله باوی اهواز است. این زندان به زندان آخر اسفالت معروف شد که در دوره شاه سابق، عدنان غریفی، پرویز زاهدی و ناصر تقوایی، سال هایی را در آن به سر بردند. اما مهمترین مشتریان این زندان، بومیان عرب و در راس آنان پیکارگران حقوق ملی بودند که جلال آل احمد، توصیف روشنفکران عرب زندانی را در مورد شان به کار می گیرد. زندان آخر اسفالت یا ناصریه،  یک دهه قبل از پایان عمر رژیم پهلوی به محله کارون اهواز منتقل شد و نام زندان کارون به خود گرفت.

نیز یکی از بزرگترین کاخ های شیخ خزعل در اهواز، شد ساختمان شهربانی استان. این ساختمان بعدها به کلانتری 3 تبدیل شد که در خیابان سیمتری قرار دارد. مدرسه عربی "چاسبیه"– برگرفته از شیخ چاسب فرزند شیخ خزعل – به دبیرستان شاهپور تغییر نام داد. والبته این تغییر نام با تغییر سیستم آموزشی از عربی به فارسی همراه شد. و از همان هنگام تدریس زبان عربی در ابتدایی برای ملت عرب در ایران ممنوع شد.

در دوره ریاست جمهوری، هاشمی رفسنجانی، "سرای الشیخ"در خیابان 24 متری که در واقع ساختمان حکمرانی شیخ خزعل و نماینده اش شیخ عبد الحمید بود، تخریب شد. برخی را نظر آن است که این کار به دستور رفسنجانی انجام گرفت. "سرای الشیخ"را به گاراژ اتوبوس های شرکت واحد اهواز بدل کردند تا به این ترتیب نه تنها میراث فرهنگی و تاریخی مردم عرب را از ریشه برکنند بلکه آنان را تحقیر هم بکنند.

به رغم همه فشارهای سیاسی و امنیتی دوران پهلوی اول و دوم و فقدان حاکمیت سیاسی، عرب ها توانستند اساس اقتصادی اهواز نوین را پی بریزند.            

در واقع خیزش بلند ناسیونالیسم عرب و ناصریسم و پیدایش گروه های هویت طلب و جدایی خواه در دهه چهل شمسی، شاه و ساواک را به هراس افکند و به فکر تغییر بنیادین در بافت جمعیت مردم اهواز انداخت. دوست بختیاری و فرهیخته ام غلام عباس نوروزی که اکنون در تهران، دفتر نشر دارد می گوید: "در اوایل این دهه، ما از معدود خانواده هایی بودیم که از ایذه به محله آسیه آباد کوچ کرده بودیم وشهر کاملا شکل و شمایل عربی داشت".

 


آموزش زبان مادری و حقوق شهروندی

$
0
0
کانون رهاورد در شهر آخن برگزارکننده سمیناری با موضوع آموزش زبان مادری و حقوق شهروندی بود. حق آموزش زبان مادری و نیز آموزش دیدن به زبان مادری در این سمینار مورد بحث چهار کارشناس قرار گرفت.

غروب روز شنبه، ۱۷ آبان / ۸ نوامبر، در شهر آخن آلمان سمیناری با عنوان «آموزش زبان مادری و حقوق شهروندی» به میزبانی “کانون ره‌آورد” برگزار گردید. عبدالکریم لاهیجی، حقوقدان و رئیس فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق‌بشر، کاظم کردوانی، جامعه‌شناس و پژوهشگر، سعید پیوندی، متخصص علوم تربیتی و گلاله شرافکندی، فعال حقوق زنان و فعال سیاسی کُرد سخنرانان این سمینار بودند. گرداننده جلسه سیروس ملکوتی  بود.

زبان مادری و حقوق بین‌الملل

عبدالکریم لاهیجی اولین سخنران این سمینار بود. لاهیجی صحبت خود را با مرور سفر اخیر خود به فلسطین اشغالی  آغاز کرد و سپس سخنان خود را بر اساس پرسش شهروند کیست و چیست، ادامه داد. به گفته لاهیجی «شهروند رابطه‌ی بین انسان و شهر است. حال شهر گاهی شهر است، گاهی منطقه‌ای است. مثل شهروندان اروپا که به اعتبار زندگی کردن در اروپا حقوق شهروندی دارند. گاهی در حوزه ی کشوری‌ست که شهروندان به این اعتبار، فارغ از هر فرهنگ و زبانی، حقوق مدنی و سیاسی دارند.»
لاهیجی افزود در زمینه‌ی حقوق شهروندی دو میثاق بین‌المللی مطرح است، میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی.
به گفته لاهیجی درماده ی ۲۷ میثاق مرتبط با حقوق مدنی و سیاسی آمده است، در کشورهایی که اقلیت‌های قومی یا مذهبی یا زبانی وجود دارد، آن‌ها را نمی‌توان از حقوقشان محروم کرد و حق دارند زندگی فرهنگی خود را اداره و مذهبشان را تبلیغ کنند و زبان خود را به‌کار ببرند. ایران این میثاق را پذیرفته است. در ماده ۱۳ میثاق فرهنگی، اجتماعی، سیاسی نیز عنوان می‌شود که همه کشورهای عضو حق انسان را برای آموزش به رسمیت می‌شناسند و آموزش باید به صورتی باشد که رشد فردی انسان را تأمین و حقوق و آزادی انسان را تضمین کنند و انسان را برای اینکه بتواند در ارتباط با هم‌وطنان در جامعه‌ی آزاد به تفاهم برسد، تربیت کند.

لاهیجی در ادامه افزود در ۱۶ می ۲۰۰۷ مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامه ای را تصویب کردکه به موجب آن کشورهای عضو قبول کردند از سیاستی پیروی کنند که آن سیاست در جهت نه فقط حفظ حق انسان نسبت به زبان مادری بلکه تلاش در جهت حفظ زبان‌هایی که در حوزه ی اقتدار آن دولت هستند، می‌شود.
او در ادامه این پرسش را مطرح کرد که آیا زبان مادری حق وضعی‌ست یا حق طبیعی؟ به گفته لاهیجی زبان حقی‌ست که از طریق مادر به بچه منتقل می‌شود. حقی نیست که دولت یا مجلس به انسان بدهد، حقی‌ست که با انسان است که باید توسط دولت به رسمیت شناخته شود.
در ادامه لاهیجی با اشاره به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به اصل ۱۵ این قانون اشاره کرد که مطابق آن استفاده از زبان‌های مادری آزاد است ولی در مورد اجرای آن بایدی وجود ندارد و به همین دلیل دولت وظیفه‌ای در قبال اجرای آن ندارد. اما در مورد زبان عربی اشاره می‌کند که ازآنجا که زبان قرآن عربی‌ست، این زبان “باید” پس از دوره‌ی ابتدایی تدریس شود.بدین‌ترتیب در بخشی که مرتبط با حقوق بخش بزرگی از مردم می‌شود تنها این آزادی آموزش آماده است ولی وظیفه‌ی دولت در این زمینه را منحصر به زبان عربی می‌کند.
نسخه کامل سخنان عبدالکریم لاهیجی در سمینار «آموزش زبان مادری و حقوق شهروندی» را بشنوید:

رابطه ی زبان مادری با آموزش و یادگیری

سخنران دوم این سمینار سعید پیوندی، متخصص علوم تربیتی و استادیار دانشگاه پاریس، ابتدا به بیان تعریف یونسکو از زبان مادری پرداخت. بنا به این تعریف اولین زبانی که کودک یاد می‌گیرد و با آن به ایجاد ارتباط اقدام میکند زبان مادری آن کودک شناخته می‌شود و در مورد کودکانی نیز که محیط پیرامون آن‌ها محیط دوزبانه است، در حقیقت آن کودک دو زبان مادری دارد.

به گفته پیوندی بنا بر تحقیقات جامعه‌شناسی شکل‌گیری هویت و فردیت و نوع رابطه فرد با فرهنگ، ارتباط تنگاتنگی با زبان مادری او دارد. بر این اساس، جامعه جهانی پذیرفته که زبان بخشی از سرمایه و ثروت فرهنگی هر جامعه است. او در ادامه به این نکته اشاره داشت که اعلام روز جهانی زبان مادری از سوی سازمان ملل به این دلیل بوده است که از ۶۷۰۰ زبانی که در دنیا صحبت می‌شود خیلی از آن‌ها درحال نابودیست و مهم‌ترین دلیل آن این است که این زبان‌هاجایی در نظام آموزشی ندارد و به این دلیل خطر نابودی تهدیدشان می‌کند.
پیوندی افزوددر همه‌ی دنیا وقتی زبان‌ها به‌طور نوشتار درنیایند و درمحیط آکادمیک قرار نگیرند، از قطار تمدن و پیشرفت باز می‌مانند و به زبان‌های مرده و بی‌ارزش تبدیل می‌شوند. به گفته او یکی از روندهایی که به تضعیف زبان‌های کوچک‌تر کمک می‌کند، ابر زبان‌ها مانند انگلیسی و سایر زبان‌های بزرگ که در روند جهانی شدن به وجود آمدند و اکنون ۹۰ درصد نوشتار علمی دنیا به این زبان‌هاست.
به اعتقاد پیوندی مسئله‌ی زبان فقط بعد فرهنگی ندارد و طبق گفته‌ی فوکو بین دانش و قدرت رابطه وجود دارد و زبان را نمی‌توان از رابطه‌ی قدرت جدا کرد. به گفته او کسی که زبان ملی و بین‌المللی بداند قدرت زیادتری دارد.
پیوند در ادامه به سه گرایش اصلی در مسئله زبان مادری در دنیا اشاره کرد. نوع اول انتخاب یک زبان و تحمیل یک زبان به همه‌ی ساکنان آن کشور کهدر بیشتر کشورها این اتفاق می‌افتند و زبان‌های دیگر به حاشیه رانده می‌شوند. مساله بعد به رسمیت شناختن تنوع زبانی و آموزش زبان مادری است. سومین گرایش موجود امکان آموزش «به» زبان مادری به شهروندان پیشنهاد می‌شود. این مورد در کشورهایی مثل هند، اسپانیا، سوئیس و بلژیک کشورهایی هستند که از این الگو پیروی می‌کنند. پیوندی با اشاره به مساله آموزش گفت :«یادگیری ارتباط نزدیکی با رابطه‌ی انسان با زبان دارد. بعد عقلانی و بعد عاطفی رابطه‌ی ما با کلمات و زبان را می‌سازند. حافظه بهتر و طولانی‌تر کار می‌کند وقتی به چیزی که یاد می‌گیرید علاقه دارید.»

پیوندی در بخش پایانی سخنان خود  به این اشاره کرد که «طبق آمار استان‌هایی که فارسی در آن‌ها زبان مادری نیست از پوشش آموزشی کمتری برخوردارند و بی‌سوادی بیشتری دارند.» به گفته او حدود ۲۵ میلیون نفر عملاً از حق طبیعی خود یعنی آموزش به زبان مادری محروم‌اند. به عقیده پیوندی «آموزش به زبان مادری بخشی از مطالبات دموکراتیک و مشروع جامعه ی ایران است.»

نسخه کامل سخنان سعید پیوندی در سمینار «آموزش زبان مادری و حقوق شهروندی» را بشنوید:

سرخوردگی و دور شدن از زبان مادری

 

گلاله شرافکندی، فعال حقوق زنان و از اعضای کمیته مرکزی حزب دموکرات کردستان ایران سخنران بعدی این سمینار بود. محور صحبت‌های او بیشتر از زاویه اجتماعی و همچنین بیانتجربیات شخصی‌اش از دوران کودکی‌ و اولین مواجه با آموزش به زبان غیر مادر‌ی‌ بود.
شرافکندی با بیان این‌که اولین تجربه‌ی آموزش او در شش سالگی بهزبان غیرمادری،باعثسرخوردگی در مدرسه و ترس از چگونگی حل کردن و مواجهه با این مشکل بوده است. به گفته شرافکندی او به عنوان یک کودک در مواجه‌ اولیه‌اش با آموزش به زبان غیر‌مادری شخصیت اجتماعی و آینده‌اش زیر سؤال می‌رود.
به گفته شرافکندی «ترس از این مساله باعث از بین رفتن اعتمادبه‌نفس می‌شود. چرا که احساس می‌کنم زبان من زبان پرستیژ نیست.» شرافکندی با بیان این که تلاش دوبرابر او برای فهمیدن و درک علم و موضوعات در جامعه، مقایسه را نابرابر و ناعادلانه می‌کند؛ اضافه کرد که در ایران تنها سیاست همانندسازی اعمال می‌شود اما الگوهای دیگر هم اتفاق می‌افتند. به گفته او هویت فرددر امت اسلامی تعریف می‌شود. زبان علمی زبان مادری همه جامعه نیست. حتی آزادی در یادگیری آن، وقتی پرستیژ ندارد بی‌فایده است.
شرافکندی با مقایسه اتفاقی که برای مهاجران ایرانی در آلمان می‌افتد، آن را مشابه اتفاقی دانستکه در کردستان  ایران روی می‌دهد. او در پایان سخنان خود بر حق یادگیری زبان مادری و حق استفاده از زبان مادری در یادگیری مفاهیم علمی در کنار فارسی و امکان مقایسه بین دریافتی که در زبان مادری اتفاق می‌افتد با زبان فارسی تاکید کرد.

نسخه کامل سخنان گلاله شرافکندی در سمینار «آموزش زبان مادری و حقوق شهروندی» را بشنوید:

نگاه تخصصی به آموزش «به» زبان مادری

آخرین سخنران سمینار «آموزش زبان مادری و حقوق شهروندی» کاظم کردوانی بود. او با مطرح کردن این پرسش که اصولا چرا موضوع آموزش به زبان مادری اهمیت دارد؟ سخنان خود را آغاز کرد. به نظر کردوانی هرچند این موضوع از بعد سیاسی می‌تواند قابل مطرح شدن باشد، اما قبل از آن در حوزه ی تخصص و امکانات جامعه باید به آن پرداخته شود. به گفته او اگر راجع به زبان مادری صحبت می‌کنیم، مقایسه‌ی این ماجرا با کشورهای دیگر قیاس مع‌الفارق است، چون جامعه‌ای ما ملک مشاع همه‌ی اقلیت‌ها و متفاوت است.

کردوانی صحبت‌های خود را در سه بخش جایگاه زبان فارسی، اهمیت و مخالفت با آموزش به زبان مادری در ایران انجام داد. به گفته او زبان فارسی زبان نوشتار در ۱۱۰۰ سال گذشته و زبان فرهنگ بوده است و «زبان فارسی با سه دهه پیشینه در شبه‌قاره‌ی آسیا خودش را به زور به ایران تحمیل نکرده است و زبان تفاهم بوده است.» کردوانی با اشاره به این‌که او درباره‌ی زبان نوشتار صحبت می‌کند و در ایران هیچ‌گاه به عنوان گفتار زبان دیگری ممنوع نشده است. کردوانی همچنین افزود که تقریباً در تمام ایران تفاوت زبان گفتاری و نوشتاری وجود دارد. به گفته او «زبان فارسی نه قومی و نه جغرافیایی بلکه واقعیت فرهنگی و تاریخی جامعه ماست.»
کردوانی در ادامه صحبت‌هایش به این موضوع پرداخت که «آموزش زبان مادری یک حق است و اگر قرار است جامعه ی ما از وضعیت امتیاز و حق مداری حکومت بیرون بیاید این حق باید ضروری شمرده شده و به رسمیت شناخته شود.» به گفته او «در پویایی و تفکر فرد و اجتماع، زبان مخزن تفکر است و باید درمورد همه این مسئله پذیرفته شود.»
کردوانی همچنین تحصیل از سال اول دبستان تا سال آخر دانشگاه به زبان مادری را تعریف مشخص از آموزش به زبان مادری عنوان کرد و افزود با توجه به این تعریف چند زبان در ایران وجود دارد که امکان چنین امری برای آن‌ها وجود داشته باشد؟ کردوانی با توجه به این پرسش عنوان داشت که چون پشتوانه نوشتاری زبان‌های دیگر در ایران قابل مقایسه با فارسی نیست بنابراین دانشجو نمی‌تواند دانش خود را عمق ببخشد و در نتیجه عده‌ای بی‌سواد به جامعه تحویل داده ‌می‌شود. کردوانی سومین پیامد آموزش به زبان مادری در جامعه امروز ایران را شکل‌گیری محلی‌گری یا لوکالیسم دانست که مانع رشد فردی و جامعه می‌شود و همچنین امکان فعالیت‌های اجتماعی از افراد گرفته می‌شود.
کردوانی در پایان صحبت‌های خود با بیان این که باید حق آموزش به زبان مادری را به رسمیت شناخت گفت: «تمام بحث من این است که حق را بپذیریم ، منتهی براساس واقعیت عینی جامعه خودمان صحبت کنیم.»

نسخه کامل سخنان کاظم کردوانی در سمینار «آموزش زبان مادری و حقوق شهروندی» را بشنوید:

در ادامه این سمینار نیز تعدادی از شرکت کنندگان ضمن بیان نظرات خود، به طرح پرسش‌هایشان از سخنرانان پرداختند و با اجرای موسیقی آذری این سمینار به کار خود پایان داد.

خود آگاهی ملی و جایگاه حقوق ملیتها در قوانین بین المللی

$
0
0

 

گفتمان حقوق ملی؛ مهمترین مقوله سیاسی در جامعه رو.شنفکری ایران میباشد . بدون احقاق حقوق ملی ؛گذار به دموکراسی امری غیر ممکن میباشد . جنبش هویت طلبی در ابعاد مختلف و در تمامی گستره جغذافیایی ایران ؛ دولت نالایق مرکزی را به چالش کشیده است . زندانهای رژیم پر است از جوانان هویت طلب ملیتهای ستمدیده ایران . تعداد اعدام شدگان جوانان مبارز ملتهای بلوچ ؛ کرد و عرب در دوسال گذشته نمایانگر انست که ملیتها در صف مقدم جبهه آزادیخواهی و برابری طلبی قرار دارند . مبارزه ما مبارزه ای است انسانی زیرا حقوق انسانی ما نادیده انگاشته شده است . مبارزه ای است حقوقی زیرا حقوق ما در کنوانسیونهای سازمانهای بین المللی و حقوق بشری به تصویب رسیده است و دولتهارا موظف به اجرای آن کرده است . ما برای بدست اوردن کرامت و عزت فرزندان خود در مناطق محروم نگهداشته شده ایران و رهایی از فقر و عدم توسعه؛ مبارزه میکنیم . مبارزه ای که تمامی آزادگان جهان به آن معتقد میباشند و حامی ما خواهند بود .

 به منظور گسترش بیشتر زمینه های نظری حقوق ملی ؛باید توده های محروم  را از حق و حقوق خود آگاه سازیم تا آنها بتوانند از حق خود دفاع کنند و نخبگان سیاسی ملیتها ؛در راستای مبارزات داخل کشور ؛باید جایگاه حقوق ملی را در قوانین بین المللی شناسایی کنند تا بتوانند در محافل بین المللی و در کشورهای مختلف با استناد به این قوانین ؛مبارزات درونمرزی را با مبارزات برونمرزی هماهنگ سازند . وظیفه حقوقدانان و وکلای ملیتها است که ملیتهای منتسب به خودرا از حقوق خود آگاه سازند تا بتوانیم بر تبعیض ملی و بیعدالتی ها در مناطق ملی فائق شویم .

برای یاد آوری به مبارزان درونمرزی بار دیگر فهرست برخی ازحقوق و مطالبات خودرا درج میکنیم . تا روشن شود خواهان چه حقوقی هستیم و چه حقوقی در این دهه های گذشته از ما تضییع شده است تا بتوانیم مبارزه خودرا در راستای پیگیری حقوق خود سازماندهی کنیم و خواستار مطالبات معوقه خود نیز باشیم.اختناق و سانسور حاکم درایران و عدم وجود نهادهای غیر دولتی ؛همواره سدی بوده است در راه اطلاع رسانی به مردم و توده های زحمتکش ملیتهای ایران. استبداد مرکزی همواره جهل سیاسی را گسترش داده است و با روشنگری به شدت مخالفت ورزیده است .

1-      حق برابری انسانی و عدم تبعیض .

2-      حق بهره مند شدن از پرداخت غرامت به قربانیان تبعیض و بی عدالتی . قوانین حقوق بین الملل دولتهارا موظف کرده است که به گروه های اتنیکی که در اثر اعمال تبعیض زبانی قومی  و مذهبی  لطمه و صدمه اجتماعی-اقتصادی دیده اند ؛غرامت پرداخت کنند.

3-      حق اعتراض به کار اجباری و تحمیلی و شاق .

4-      حق آزادی حرکت و جابجایی و نقل و انتقال.

5-      حق اعتراض به کوچاندن اجباری و اسکان اجباری.

6-      حق آزادی زبان و بیان و اظهار نظر و نقد .

7-      حق برخورداری از رفتار انسانی در بازداشتگاهها و زندانها.

8-      حق برخورداری از امنیت جانی و مقابله با بازداشتهای بی دلیل و نظزی.

9-      حق برخورداری از دادگاه عادلانه و برخورداری از زبان متناسب و وکیل محلی برای دفاع .

10-  حق برخورداری از احترام به خانواده  و ملیت و زبان و مذهب و دفاع در مقابل رفتار موهن.

11-  حق مقابله با خشونت  و ضزب و شتم و تهدید و ارعاب.

12-  حق مقابله با سو استفاده و بهره برداری ناخواسته از منابع و ثروتهای سرزمین .

13-  حق برخورداری از نام و ملیت و نامگذاری افراد و مکانها.

14-  حق برپایی تجمع و نشستها و گردهمایی های منطقه ای.

15-  حق کاندید شدن در انتخابات؛حق مشارکت سیاسی در مدیریت جامعه .و بحث و تبادل نظر در امور منطقه ای  

16-  حق برخورداری از اشتغال مناسب و بی خطر . آموزش حرفه ای متناسب با منطقه زندگی .

17-  حق برخورداری از سلامت جان و روان . آب و هوای سالم .

18-  حق دفاع از حریم زندگی ؛ منزلت اجتماعی ؛ حرمت خانوادگی و خانواده و آینده مطمئن برای نسل بعدی.

19-  حق بهره مندی از اجرای مراسم فرهنگی تاتر و سینما و نشریات ملی منطقه ای.

20-  حق برخورداری از شادی و رفاه و پرهیز از تشویش و نگرانی و اضطراب .

 

قوانین حقوق بشر ؛ چه بصورت قوانین فردی و چه بصورت گروهی و کالکتیو؛ همه شامل حال ملیتها میشوند . اصولاجنبشهای آزادی بخش ملی که در مقاطع مختلف تاریخ در نقاط مختلف جهان صورت گرفته است و همواره در حال پیکار است ؛ علیه کلنیالسم و استعمار خارجی و داخلی فرم گرفت و در جهت احقاق حقوق ملیتهای تحت ستم بوده است .

اولین بار جرج واشنگتن در سال 1776در مبارزات استقلال طلبانه امریکا از انگلستان ؛حق ملیتها را عنوان کرد. در سال 1918ودرو ویلسون رئیس جمهور وقت امریکا؛ اصول 14 گانه خودرا در رابطه با حقوق ملیتها اعلان کرد که باعث مضمحل شدن دو امپراطوری عثمانی و اطریش گردید و ملیتهای زیادی از آزادی برخوردار گشتند و بعد از آن بازسازی اروپا شروع شد و نهادهای مدنی بسیاری ایجاد گردیدند . طبق اصول 14 گانه ویلسون ؛ملیتها حق دارند آینده سیاسی؛اقتصادی ؛  اجتماعی و فرهنگی خودرا انتخاب کنند .

در سال 1948در امریکا 50 کشور جهان سازمان ملل متحد را بوجود آوردند. ماده 1 سازمان ملل حق تعیین سرنوشت را به رسمیت شناخته وآن را یونیورسال اعلام کرده است . در منشور سازمان ملل؛قانون 30 ماده ای حق تعیین سرنوشت موجود است .

در سال 1970این میثاق به عنوان قانون تصویب میشود .در سال 1993 در کمیسیون حقوق بشر؛در کمیته حقوق اقلیتها و مردمان بومی ؛در میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی؛ماده 26 و 27 حقوق جمعی اقلیتها ی اتنیکی و زبانی /مذهبی مورد تاکید قرار میگیرد .

در سال 1980در کنفرانس همکاری اروپا ؛حقوق ملیتها مورد تاکید قرار میگیرد و در کنفرانس یونسکو؛ سال1991پس از 6 سال تحقیق ؛اعلام گردید که پیگیری حقوق ملیتها برای پیشگیری از تشنج و برخوردهای غیر ضروری ؛باید توسط تمامی دولتها مورد احترام قرار بگیرد .

در کشورهای خاورمیانه؛ عدم پایبندی دولتها به قوانین کالکتیو حقوق بشر ؛  بحران و تشنج زیادی آفریده است .کشور های خاورمیانه متنوع ترین کشورها از نظر تنوع و تکثر ملی میباشند . در این کشورها ؛ هرگاه بافت قدرت سیاسی با ساختار اجتماعی متفاوت باشد ؛ بحران و کشمکش بر سر تقسیم قدرت و توزیع عادلانه ثروت بوجود خواهد آمد .هرگاه حقوق ملی نادیده گرفته شود و در یک ساختار سیاسی متمرکز ؛یک ملیت مانع مشارکت سیاسی ملیتهای دیگر شود ؛ملیتهای دیگر را انکار کند و برای زبانها و مذاهب دیگر احترام قائل نشود ؛دیر یا زود حکومت انحصار طلب و تک ملیتی به چالش کشیده و سرنگون خواهد شد .مسائل و جنگهای منطقه ای را که امروزه در ایران .افعانستان.پاکستان .مصر . لیبی .یمن .عراق .ترکیه و سوریه شاهد آن هستیم ؛ همه در نتیجه در نظر نگرفتن ساختار و بافت اجتماعی چند ملیتی آنان میباشد .

خاورمیانه به عنوان یک مجموعه؛توان حل مساله بحران هویت ملی را ندارد . در کشورهای پیشرفته غربی ؛ملتها دولتهارا ساختند ؛در کشورهای عقبمانده خاورمیانه ؛دولتها در جستجوی ملت هستند .بعضی از کشورها ی منطقه مشکل هویت ملی را با مذهب حل کردند و هویت کاذب مذهبی را جایگزین هویت واقعی اتنیکی کردند ؛که امروزه شاهد جنایات هولناک آنان در خاورمیانه میباشیم . قرن 21 قرن بازگشت به ریشه ها است و عصر بیداری ملی . امید است ملتهای مطرود و به حاشیه رانده شده و منزوی ایران ؛ در یک جامعه دموکرات و سکولار ؛ به کلیه حقوق خود دست یابند .

فرامرز بختیار

آلمان  نوامبر  2014

عرب ها، مالکان اصلی و سازندگان اهواز نوین

$
0
0

(نبرد اقتصادی عرب ها و غیر عرب ها در اهواز- 2 )

برخی از دستیاران و مشاوران اقتصادی شیخ خزعل، همانند "معین التجار"بوشهری، "کمیلی"، "الرئیس"بهبهانی،"دولتی"و "دشتی"از غیر عرب های ایرانی بودند که در دفتر ودربار او کار می کردند. پس از سقوط فرمانروای بلامنازع عربستان (خوزستان کنونی)، اغلب این رایزنان ودستیاران – چه عرب و غیر عرب – جذب رژیم پهلوی شدند، از جمله معین التجار، حسن عجم، کمیلی و دولتی. بعدها در دوره محمد رضا پهلوی، ناصر عجم فرزندحسن عجم، سال ها شهردار اهواز بود. الرئیس یا "الریس"به تعبیر عرب ها،و دشتی از همکاری با رضا خان سرباز زدند و به کویت کوچیدند . نیز باید به یک تاجربزرگ عرب دیگر به نام "شماسی"اشاره کنم که اصلا از عرب های محمره بود ومالک مستغلات بسیاری در مرکز تجاری شهر اهواز بود، از آن میان مستغلاتی در خیابان 24 متری در کناره شرقی شط کارون نزدیک به فلکه مجسمه (شهدای فعلی). مالکیت همه مغازه ها و ساختمان های این قسمت از شهر، از آن شماسی بود که به تدریج شعبه های مرکزی بانک ملی، بانک صادرات و ساختمان مخابرات را در آن جا ساختند. از میان این مستغلات، یک مغازه مُهرسازی است که هنوز باید وجود داشته  باشد. این "مهرسازی"جایگزین یک عکاسی است که در دوره شیخ خزعل تاسیس شد. وبه گفته دوست ام، سعید سیلاوی اهوازی هم اکنون در انبار این مغازه یک دوربین قدیم عکاسی وجود دارد که در نبود عدسی در آن زمان، برای عکسبرداری روی یک ریل کوچک جلو و عقب می رفت. ضمنا حسینیه شماسی در نبش خیابان نادری و در ابتدای محله "ناصریه"قرار دارد که از حسینیه های قدیمی اهواز به شمار می رود. هم اکنون وارثان شماسی بزرگ، یعنی مهندس شماسی مدیرکل سابق مناطق نفت خیز و برادران اش مالک این مستغلات هستند. 

سالمندان عرب اهوازی می گویند، در دوره شیخ خزعل، یک جایگاه – شبیه جایگاه سان و رژه - در این قسمت قرار داشت که شیخ خزعل و شیخ عبدالحمید – حاکم اهواز – درروز عاشورا در آن جا می نشستند و به تماشای هیات های عزاداری قبایل عرب اهوازی همچون"حمید"و"میاح"و"سلامات"می پرداختند. پس از پایان مراسم، همه عزاداران مهمان ناهار نذری شیخ بودند.       

پس از برچیده شدن کاروان سراهای قدیمی در اهواز، ساکنان بومی عرب اهواز، نخستین مسافرخانه را در دوران رضا خان پهلوی ساختند. این مسافرخانه، "احسانی"نام داشت که متعلق به رحیم احسانی – معروف به رحیم قهوه چی - از قبیله بنی ساله بود. در واقع، رحیم، قهوه خانه ای در تقاطع خیابان های 30 متری و پهلوی (خمینی کنونی) داشت که آن را تخریب کرد و به جای آن یک داروخانه و چند مغازه در طبقه همکف و  یک مسافرخانه درطبقه  اول ساخت. این مسافرخانه، نخستین مسافرخانه (یا در واقع هتل) در اهواز بود. "ابوکریم اسمر"داروخانه را خرید و نام "داروخانه شوش"را بر آن نهاد. ابوکریم اسمر از عرب های مسیحی و دردروه شیخ خزعل، راننده اش بود.

نخسیتن کارخانه آرد سازی اهواز توسط یکی از عرب های بومی به نام "زیه"معروف به "ابوعبد"در خیابان 30 متری ساخته شد. نام "مکینة ابوعبد"هنوز در ذهن  بومیان آن منطقه زنده است. این"مکینه"در دوره شاه سابق تخریب شد و به جای آن، ساختمان کلانتری سه راساختند. این کلانتری، بعدا به یکی از خانه های شیخ خزعل نقل مکان کرد. نیز یک تاجرعرب مسیحی به نام توتونچی نخسیتن کارگاه موزاییک سازی را را در خیابان 30 متری اهواز تاسیس کرد که اکنون پاساژ "حجی حمادی"جایش را گرفته است و نبش خیابان شهید شمخانی قرار دارد. در همان هنگام یک عرب مندایی به نام ماهور خفاجی زاده، نخستین کارخانه یخ سازی (مکینة الثلج) را در محله "آخر اسفالت"اهواز تاسیس کرد. همچنین خاندان های "عبادی "و "خفاجی"– که هردو از عرب های صبی یا مندایی هستند - نخستین کارگاه تراشکاری را در شهر اهواز تاسیس کردند. استاد عاصی خفاجی – از همان خاندان خفاجی – در اوایل دهه چهل شمسی نخستین کارگاه تراشکاری را در شهر خفاجیه (سوسنگرد) ایجاد کرد.

در قوسی که از پل معلق شروع می شود و در ساحل شط کارون در خیابان 24 متری ادامه می یابد و به پل نادری منتهی می شود،اغلب مغازه ها و ساختمان متعلق به عرب های بومی است. از تجارتخانه جاسم مسعودی گرفته تا تجارتخانه "بیریا"واملاک و مغازه های خاندان شماسی. 

تا مقطع انقلاب بهمن 57، حاج حمودعامری (ابوفیصل) مالک بیش از نصف مستغلات و مغازه های خیابان پهلوی (خمینی کنونی) بود که آنها را عمدتا به کاسبان شوشتری و دزفولی اجاره داده بود. پس از انقلاب، جمهوری اسلامی، همه این املاک را مصادره کرد و به اعوان و انصار غیر بومی اش سپرد.

 این راسته یعنی سوق عبدالحمید، خیابان پهلوی، خیابان کاوه و خیابان 24 متری (میان فلکه مجسمه تا خیابان نادری)، در واقع بازار بزرگ اهوازبه شمار می رود که مرکز عمده فروشی وفروش کالا به دیگر شهرهای استان است. در دوره پهلوی با ایجاد خیابان 30 متری، این راسته قدری توسعه یافت و بخشی از  این خیابان را در بر گرفت. خود خیابان 24 متری نیز به سوی شمال گسترش یافت. در دوره پهلوی دوم، با ایجاد خیابان نادری و پل نادری، این خیابان نیز به این راسته پیوست.

نیز نخستین زن پزشک مدرن که به شیوه بهداشتی، زایمان زنان را انجام می داد، یک خانم عرب مسیحی به نام "ماماجمیله"بود. او کار پزشکی اش را از اوایل دوره محمدرضا پهلوی آغاز کرد و دراواخر دهه چهل شمسی درگذشت. ماما جمیله تبحر خاصی در درمان نازایی زنان داشت، به گونه ای که در این دوره، ما با افرادی رو به رو می شویم که مادرانشان نازا بودند اما باحکمت و زبردستی "ماما جمیله"به دنیا آمدند.  عرب ها به اینها می گفتند "ابناء ماماجمیله". مطب او در کنار مطب دکتر سینگ در خیابان پهلوی (خمینی سابق) بود و هردو از معدود پزشکان حاذق اهواز در آن دوره به شمار می رفتند. دکتر سینگ البته ازسیک های هند بود که پس از جنگ جهانی دوم در اهواز رحل اقامت گزید. 

رژیم شاه سابق با سیاست های خاص اقتصادی و تشویق مستقیم و غیر مستقیم مهاجرت به اهواز توانست ترکیب تاجران وکارآفرینان را تغییر دهد، به گونه ای که در این دوره، تاجران غیر بومی اصفهانی وبروجردی و ملایری بخش عمده ای از بازار را به دست گرفتند. یکی از این تاجران عمده،سید محسن یحیوی است که در آستانه انقلاب بهمن، انجمن اسلامی بازار اهواز را تاسیس کرد. وی اصلا  بروجردی است و در چند دوره نماینده بروجرد (ونه اهواز) در مجلس شورای اسلامی بود. پس از جنگ – البته – شاهد تحولاتی بودیم که طی آن، عرب ها توانستند از چماق و فیلتر اقتصادی نیروهای امنیتی بگذرند وجای پایی در بازار بزرگ بیابند اما نه متناسب با جمعیت و تاریخ خود.  

پان ایرانیسم و دموکراسی

$
0
0
همه پانها خودشان را مدافع صلح و ثبات و ازادی معرفی میکنند،بهتر است کمی واقع بین باشید،مگر پان تورکیست در تورکیه ادعایی غیر از این دارد،که بهترین و انسانی ترین سرنوشت را برای خلق کورد میخواهد و در حرف هم مانند شما فرقی بین تورک و کورد نه میبیند و نه میخواهد متهم به تبعیض شود!
بهتر است کمی واقع بین باشید -یک پان -نژاد پرست است و در این میان پان ایرانیست هم تافته جدا بافته نیست!زندان رفتن یک نفر موضوع حقوقی است که عدم رعایت حقوق ان فرد بدون شک نقض حقوق بشر است!

قهرمان قنبری

قتل غیر قانونی و غیر انسانی اقای فروهر توسط رژیم جهل جمهوری اسلامی باعث نمی شود که چهره ایشان طرفدار دموکراسی و حقوق بشر ترسیم شود!حزبی که ایشان رهبرش بوده با اسم پان اغاز میشود و نژاد پرست است!اما حالا چون بازوی چماق داران دکتر مصدق در برابر حزب توده و حکومت بوده!بنظر شما میشود طرفدار دموکراسی و ازادی!
شما باید برای همیشه این تناقض را حل کنید!اگر پان ایرانیست خوب است چرا پان تورکیست یا پان اذربایجانیست یا پان عربیسم بد است؟
اگر نژاد پرستی فارسی یا ایرانی خوب و ارمانی است به چه دلیل نژاد پرستی تورکی،کوردی یا عربی بد و غیر انسانی است؟
با توجه به اینکه لااقل در جمهوری اذربایجان و تورکیه و اذربایجان جنوبی حزب و تشکیلاتی با پیشوند پان حتی وجود ندارد،اما با این حال بعضی احزاب به راستی در معرض اتهام هستند،یا کوردها هیچ تشکیلاتی با نام پان ندارند!چطوری در ایران چندین تشکیلات با پیشوند پان ایرانیسم وجود دارد و مدعی حقوق بشر هم هستند!
حالا یک پان میتواند مدعی حقوق بشر و دموکراسی باشد،حتی اگر وحشیانه توسط جمهوری اسلامی به قتل رسیده باشد؟
حتما قتل ایشان توسط جمهوری اسلامی محکوم است و عاملان روزی باید محاکمه شده و حساب پس بدهند!اما این دلیل نمی شود که یک حزب و تشکیلات نژادپرست را بنام حقوق بشر و دموکراسی قالیب کنیم!
مطمعنا ایشان نژادپرست بوده و یک نژاد پرست نمی تواند ادعای دموکراسی و حقوق بشر را بکند،حتی اگر دست راست دکتر مصدق باشد!

داریوش فروهر با محسن پزشکپور اختلاف پیدا کرد و از حزب پان ایرانیست محسن پزشکپور جدا شد و حزب پان ایرانیست دیگری با اسم حزب ملت ایران بر پایه پان ایرانیست تاسیس کرد،اگر حافظه ام یاری دهد این نام دقیق حزبش است!
و در نهضت ملی کردن نفت بخاطر اینکه چماق کشان خیابانی مصدق را تامین میکرد محبوب مصدق و مصدقیان شد!
قتل او به هر عنوان محكوم است و اصولا بايد عاملين اش محاكمه شوند،اما زندان يا سابقه مبارزه هر كسى دليل بر مبرى بودن وى نيست.

همه پانها در خودشان مدافع صلح و ثبات و ازادی معرفی میکنند،بهتر است کمی واقع بین باشید،مگر پان تورکیست در تورکیه ادعایی غیر از دارد،که بهترین و انسانی ترین سرنوشت را میخواهد برای خلق کورد میخواهد و در حرف هم مانند شما فرقی بین تورک و کورد نه میبیند و نه میخواهد متهم به تبعیض شود!
بهتر است کمی واقع بین باشید یک پان نژاد پرست است و در این میان پان ایرانیست هم تافته جدا بافته نیست!زندان رفتن یک نفر موضوع حقوقی است که عدم رعایت حقوق ان فرد بدون شک نقض حقوق بشر است!

 

ولی زندان رفتن یک فرد دلیلی بر نژاد پرست نبودن وی نیست!
شما از پنجه در پنجه بودن پان ایرانیست با رژیم حرف میزنید!
اولا تشکیلات پان ایرانیست محسن پزشکپور که رسماً دست در دست رژیم است و در سالهایی که اصولا خفقان بود محسن پزشکپور به ایران برگشت و با همکاری رژیم کنگره حزبی برگزار کرد!
بعد از مرگ رحوم فروهر هم که اصولا صدایی از تشکیلا یا بازداشت افرادش نیست که خبر از پنجه در پنجه بودن با رژیم را داشته باشد!
صدها کورد و عرب و بلوچ اعدام شده اند و هزاران نفر بازداشت ،از تورکها اعدام نبوده ،اما در تجمعات کشته میشوند و هزاران بازداشت و زندانی داده اند!
حالا از حزب پان ایرانیست هم سه نفر بازداشت شده؟انوقت هویت طلبان میشوند همکار رژیم و پان ایرانیستها پنجه در پنجه رژیم؟
پان ایرانیسم بمثابه ایدلوژی نژادپرستی اصلیترین دشمن خلقها و ازادی هستند!حتی اگر با جمهوری اسلامی مخالف باشند،چونکه ایدولوژی انها بعنوان پشتوانه نظری دیکتاتوری و فاشيسم میباشد!

قتل فروهرها محكوم و غير قانوني است!كسى از نحوه قتل انها دفاع نمى كند!اما اينكه پان ايرانيسم و نژادپرستى را به دموكراسى و ازادى ربط داده شود غير قابل قبول است!
در ثانى بجز فروهرها انسانهاى زيادى در همان قتل هاى زنجيره اى كشته شدند،چرا فقط مورد مرحوم فروهر بزرگنمايى و تبليغات ميشود و حتى به ازادى و دموكراسى ربط داده ميشود؟
بنظر ميرسد كه مسله نه مرحوم فروهر بلكه ارزشهاى اولترا ناسيوناليستى و پان ايرانيستى ايشان بيشتر مدنظر است!

 

پانها در کشورهای مستقر چون از رانت های دولتی استفاده میکنند،مسلما مسلح به رانت تحصیلی و اموزشی هستند انها در بازی با کلمات و نثر نویسی استاد هستند،بخاطر همین هم به راحتی میتوانند یک پان ایرانیست را مدافع حقوق بشر و دموکراسی جلوه دهند!انها بمثابه این مثل قدیمی هستند که گنجشک را رنگ میکنند و به اسم قناری میفروشند!

آ.ائلیار

پیمان عارف در نوشته ی خود -داریوش فروهر و پان ایرانیسم فرهنگی-از پان ایرانیسم داریوش فرو هر یک خوانش پان گرایی «ملی-دموکراتیک» ارائه میدهد که در کل عملاً با تجارب تاریخی متضاد است. ببینیم چگونه؟

نوشته بودم «داریوش فروهر از حزب پان ایرانیست نبود». این درست است. او از حزب ملت ایران بود. اما اضافه میکنم که سیاست و فلسفه ی حزب ملت ایران فروهر و حزب پان ایرانیست پزشکپور در کل یکی ست. و برپایه های نظری پان ایرانیسم قرار دارد.
با مراجعه به سایت حزب ملت ایران دفاع این حزب را از پان ایرانیسم میتوان مطالعه کرد. و پیمان عارف و قنبری گرامی نظرشان درست است که داریوش فروهر از زاویه ی سیاسی-نظری پان ایرانیست بود. 

سایت حزب ملت ایران می نویسد:«تا سال ۱۳۳۲ بر بنیاد اندیشه پان‌ایرانیسم سه حزب تشکیل شد. «پرچمداران پان ایرانیسم» به رهبری محمد مهرداد، «حزب ملت ایران» بر بنیاد پان ایرانیسم به رهبری داریوش فروهر و «حزب پان ایرانیست» به رهبری محسن پزشکپور.[۵]»

البته قتل این سیاستمدار همیشه محکوم است و عاملان باید روزی پاسخ گوباشند.

چرا پان ایرانیسم با دموکراسی بیگانه است؟ احزاب ملی و پان گرا تئوری سیاسی خود را بر توتالیتاریسم بنا نهاده اند. و تمامیت خواه و یک گرا هستند. چگونه؟
این نظریه سیاسی اعلام کرده :«ملت بزرگ ایران دارای یک وطن، یک تاریخ، یک فرهنگ، و آداب و رسوم می‌باشد. ...

تمامی کشورهایی که نژادهای ایرانی دارند باید با یکدیگر متحد شوند و ایران بزرگ را بسازند.آنچه به نام ایران نامیده می‌شود، ایران نیست. باید ایران را در مفهوم واقعی آن به هم‌میهنان خود بشناسانیم. سبب ضعف و ناتوانی واحدی که امروز به عنوان ایران از آن نام می‌برند، واحدی که امروز به نام افغانستان از آن نام می‌برند، واحدی که امروز به نام قفقاز زیر چنگ روس‌ها افتاده، دلیل ضعف و ناتوانی مناطقی که آن‌ها را به نام جعلی «ترکستان روس» می‌نامند، این‌است که از یک دیگر جدا افتاده‌اند. پس راه نجات، رسیدن به وحدت و یگانگی است.مناطقی مانند افغانستان ، تاجیکستان و مناطق تاجیک نشین چین باید به ایران بپیوندند. مناطق کردنشین ترکیه ، سوریه و عراق باید به ایران بپیوندند.آذری ها و ارمنی های قفقاز نیز همینطور.» منبع ویکی پدییا.

این همان سیاستی ست که پهلوی ها و اکنون خمینسم کم و بیش اجرا کرده اند. 
بگذریم از اینکه پایه خمینسم «پان شیعی ایسم »نیز هست . علاوه بر توتالیتاریسم. و نتیجه اش دیکتاتوری این حکومتها بوده است.
پایه اندیشه پان ایرانیسم و ملی گرایی بر اساس «نژادگرایی» نهاده شده است که میگوید:«تمامی کشورهایی که "نژادهای ایرانی"دارند باید با یکدیگر متحد شوند و ایران بزرگ را بسازند.»

در این رابطه پیشنهاد میکنم علاقمندان بهتر است کتاب توتالیتاریسم نوشته ی متفکر آلمانی هانا آرنت را بخوانند و روی بیگانگی توتالیتاریسم با دموکراسی اندیشه کنند.
دموکراسی با مقولات «نژادگرایی-تمامیت خواهی-بزرگ گرایی- یک گرایی- نفی چندگانگی» متضاد است.
نمیشود گنجشک را بجای بلبل رنگ کرد و بخورد مردم داد. زمان این بازیها گذشته است.

 

وحدت قراردادی با پذیرش کثرت قراردادی - و با به رسمیت شناختن موجودت و ویژگیهای متقابل اجزاء - و احترام به حق و حقوق همه جانبه ی فرهنگی-سیاسی-اقتصادی و رفع تبعیض و اجرای عدالت اجتماعی پدید میاید که از وظایف اجرای دموکراسی ست. این کارها خارج از توان توتالیتاریسم پان ایرانیستی و بیگانه با نژادگرایی و بزرگ گرایی ست.

ملی گرایی ملیتها که نتیجه ی یک قرن توتالیتاریسم حاکم بر ایران است- و نقض حقوق حقه- خود واکنش نادرست به این پدیده و روی دیگر سکه ی «ملی گرایی و پان گرایی» نظریه ی سیاسی پان ایرانیسم است. 
نه توتالیتاریسم پان ایرانیسم مشکل گشاست و نه ملی گرایی و پان گرایی ملیتها.
راه حل مشکل ایران «دموکراتیسم و فدرالیسم» است. مانند کشورهای مترقی اروپایی و غیره. 
عقب ماندگی سیاسی -فکری در چنگ نظریه های «ملی گرایی و پان ایرانیسم» نتیجه اش دیکتاتوریهاست که از پهلوی تا داعشیسم خمینی تجربه کرده ایم. 
بهتر است نشان داد با تمدن بشری همگامیم و این اندیشه های عقب مانده و تبعیض گرای را الوداع گفته ایم. 
یا میخواهید در باتلاق طرابلس شما را هم مثل سعدی به کار گل وادارند؟

 

نگاه مختصری به تاریخ کردستان

$
0
0

 در دوره های پیش از تاریخ ، کورد ها در سرزمین گسترده ای که سرانجام به امپراتوری ماد نامبردار شد و سده ها بعد در دروه سلجوقیان ( سلطان سنجر سلجوقی )  ، بخش هایی از آن سرزمین به نام کوردستان مشهور گردید در دامنه های پر رمز و راز زاگرس سکنا گرفتند

از آثار به جای مانده از دوره باستان ، از مردمانی که در شمال و دامنه های خاوری و باختری رشته کوه های زاگرس و سرزمین های خاوری و باختری دریاچه چیچست ( ارومیه ) همان سرزمین آتروپاتکان زندگی می کردند . امپراتوری بزرگ ماد تشکیل شد . مردمان ماد متشکل از چندین طایفه بودند که دیاکو نخستین فرمانروای ماد آنها را متحد کرد و دولت ماد را روی کار آورد . این نخستین دولت آریایی است که در سال 708 پیش از میلاد بنیان یافت . و 150 سال دوام کرد . (1) این مردمان برای ثبت رخدادها و آثار خود از خطی تصویری به نام ماسی سورات که توسط سورات که از کردهای آن منطقه بود اختراع کرده و استفاده می کردند که بعدها به خط میخی تغییر شکل یافت و ابتدا مادها و سپس با کامل تر کردن آن هخامنشیان آن را به کار می بردند .

تمام سرزمین کوردستان بعد از از زمان امپراتوری ماد تا سال ۱۵۱۴میلادی یکی از ایالات ایران بود. در جنگ چالدران که بین نیروهای شاه اسماعیل اول صفوی و سلطان سلیم اول عثمانی در سال ۱۵۱۴میلادی انجام گرفت بر اثر شکست ایران، بخشی از سرزمین کوردستان از ایران جدا شد و نصیب عثمانی گردید. امپراتوری عثمانی سالها بر بخش جدا شده سرزمین کوردستان ، فرمان‌راندند تا اینکه با پایان جنگ جهانی اول و نابودی امپراتوری عثمانی متصرفات آن: سرزمین کوردستان، سرزمینهای عربی، آسیای کوچک و بالکان تدریجاً تقسیم و یا مستقل گردیدند. بخش جدا شده سرزمین کوردستان ، در نقشهٔ جغرافیای امروزی در سه کشور ترکیه، عراق، و سوریه قرار می‌گیرد.

  امروزه با توجه به سیاست‌ها و تصمیم گیری‌های حکام پیشین وکنونی کوچ‌ اجباری و نیز  آسیمیلاسیون و امحای کوردها  در سراسر ایران در استان‌های ایلام، آذربایجان غربی، بلوچستان، کوردستان، کرمانشاه، همدان ، خراسان شمالی، خراسان رضوی، گیلان، مازندران و استان‌های قم، قزوین، کرمان، و استان فارس زندگی می‌کنند.

 جهت اطلاع جمعیت کوردهای تهران که در طول سالیان سال برای کار بدانجا مهاجرت نموده اند را یک و نیم میلیون نفر تخمین می زنند، البته در کنار اینها صدها هزار نفر کارگر فصلی در استانهای مرکزی ایران نظیر اصفهان، قزوین، اراک، شیراز، قم، در جدال کار و زندگی هستند و به شغلهای سخت و طاقت فرسا نظیر کار چندین ساعته در کارخانه های کوره آجرپزی، کشاورزی، پادویی، رفتگری مشغول کار بدون آینده هستند. این بخش از کوردها در یک تراژدی عمیق بسر می برند. آنچه مهمترین تناقض زندگی میان کوردها با فارسها است در این است که امروزه از جمعیت ده میلیونی کوردها دو میلیون آنرا بعنوان کارگر در مرکز ایران مجبور به کارند اما از جمعیت سی میلیونی فارسها یک کارگر در کوردستان وجود ندارد و بجای این بیش دویست هزار نفر مدیر و کارفرما در کوردستان حضور دارند و مصونیت شغلی و امنیتی دارند

در مورد جمعیت کوردها در ایران همانند دیگر کشورها آمار دقیقی از جمعیت کوردها وجود ندارد. حکومت ایران سعی دارد که جمعیت کوردها را بسیار کمتر از میزان واقعی نشان دهد. طبق آمارهایی که حکومت بر اساس جمعیت استانها ارائه داده جمعیت چهار استان کوردنشین را در حدود شش میلیون و نیم برآورد نموده است. اگر این آمار حکومت را با جمعیت کوردهای مرکز ایران که دو میلیون تخمین زده می شود، به اضافه کوردهای خراسان که بنا به برخی آمار دو میلیون نفر برآورد می شوند، می توان کوردها در ایران را در حدود ده میلیوان یعنی در حدود ١٢% جمعیت کل ایران به حساب آورد. این جمعیت خارج از مناطقی که لورستان نامیده می شود و معلوم نیست که در فردای ایران لورها هویت ملی خود را چگونه تعریف می کنند، چون لورها به لحاظ فرهنگی و زبانی و تاریخی نزدیک به کوردها هستند اما از دورانهای بسیاری لورها از کوردها فاصله گرفته اند
استان آذربایجان غربی مساحت ۳۷٬۴۱۱و با جمعیت۲٬۸۳۱٬۷۷۹، استان کوردستان با مساحت۲۹٬۱۳۷و جمعیت ۱٬۴۱۶٬۳۳۴، استان کرماشان با مساحت ۲۴٬۹۹۸و جمعیت ۱٬۸۴۲٬۴۵۷استان ایلام با مساحت ۲۰٬۱۳۳و جمعیت ۵۳۰٬۴۶۴مجموع ١١١٦٧٩ و جمعیت ٦٦٢١٠٣٤ نفر از بسیاری از کشورهای اروپایی پرجمعیت تر و وسیعتر می باشد. این آمارها بر اساس امار سال ٢٠٠٦ می باشد. کوردستان ایران به تنهایی به لحاظ جمعیت و وسعت در حد کشور اتریش و یا کشور بلغارستان می باشد.

از بود تشکیل دولت مدرن در ایران که به دولت متمرکز رضا پهلوی اطلاق می شود. کوردها مورد هجوم حساب شدهای قرار گرفتند. ایران ابتدا شامل ده استان بود که با روی کار آمدن رضا شاه بخشی از کوردها تحت نام آذربایجان که اسم جغرافیایی آذریهای ایران است اسکان دادند. جمعیت آذربایجان غربی بیشتر آن کورد هستند، اما نام استان بنام آذریهاست و این کار با تفوق آذربایجانیها در سیستم اداری علیه کوردها استفاده شده است. این روش  با دو انگیزه صورت پذیرفته است اول اینکه آذریها را قانع کنند، دوم اینکه کوردها را بدست آنان سرکوب کنند، تا حس تنفر و بدبینی میان کوردها و آذریها ریشه دار شود. در مناطق جنوبی هم مناطق لکستان و لرستان را از کوردستان جدا نمودند که به مرور زمان توانستند آنان را در جامعه فارس زبان ادغام نمودند. ابتدا کوردها را به چند استان تقسیم نمودند

 پس از تشکیل دولت ملی نمای نوین توسط رضاشاه‌، تمامیتخواهان‌، تلاش کرده‌ و می کنند هویت ملی خودخواسته‌ را بر همه‌ی ایرانیان، ازجمله‌ شیعه‌ و سنی و سایرین تحمیل کنند. شاید چنین می انگارند هویت مورد انتخاب آنان برای مردم ایران، فراگیرتر از مذهب شیعه‌ خواهد بود! اصرار آنان بر حفظ تمرکز و مخالفت با فدرالیزم نیز از این دیدگاه قابل درک‌ است. البته‌ اقدامات رضاشاه در این زمینه،‌ تا حدی فشار بر اهل سنت را در کشور کاهش داد، اما انقلاب 1357 نشان داد تمامتخواهی ملیون نه‌ تنها نتوانست آنان را در ایران به‌ اهداف خود برساند، بلکه‌ موجب نارضایتی های گسترده‌ای در کشور شد که‌ منجر به‌ شکست آنان شد. اکنون هم پیدا است که‌ تمامتخواهی ایران را به‌ لب پرتگاه‌ سوق می دهد.

 

Viewing all 3526 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>